امروز داشتم میگفتم چقدر دلم میخواست با فلانی دوست عادی باشم ولی نشد و این صحبتها .. گفت فلانی آدم درستیه، خودت در صحبت رو باز کنی میفهمی.
درِ صحبت رو باز کنم؟ مگه کلید داره؟ مگه میشه بازش کرد؟ مگه اصلا قفل داره؟ تا الان فکر میکردم یک طرفه باز میشه که. یعنی برای من اینجوریه. یا تو در رو باز میکنی .. یا این در برای همیشه بسته میمونه. واسه همین سخته ارتباط برقرار کردن با من. واسه همین جملههایی که بین من و تو گفته شد هیچوقت در حد یه مکالمه عادی بین دو نفر توی صف نونوایی هم طولانی نبوده. واسه همین نمیشناسی من رو. واسه همین توی ذهنم شناختمت؛ با چیزهایی که خودم میخواستم نه اینکه تو واقعا همچین آدمی باشی.