من هنوزم دارم راجع بهت می‌نویسم، حواست باشه.

امروز داشتم می‌گفتم چقدر دلم می‌خواست با فلانی دوست عادی باشم ولی نشد و این صحبت‌ها .. گفت فلانی آدم درستیه، خودت در صحبت رو باز کنی می‌فهمی.

درِ صحبت رو باز کنم؟ مگه کلید داره؟ مگه میشه بازش کرد؟ مگه اصلا قفل داره؟ تا الان فکر می‌کردم یک طرفه باز میشه که. یعنی برای من اینجوریه. یا تو در رو باز می‌کنی .. یا این در برای همیشه بسته می‌مونه. واسه همین سخته ارتباط برقرار کردن با من. واسه همین جمله‌هایی که بین من و تو گفته شد هیچوقت در حد یه مکالمه عادی بین دو نفر توی صف نونوایی هم طولانی نبوده. واسه همین نمی‌شناسی من رو. واسه همین توی ذهنم‌ شناختمت؛ با چیزهایی که خودم می‌خواستم نه اینکه تو واقعا همچین آدمی باشی.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان