چرا توی خواب دستت رو گرفتم. چرا گذاشتی دستت رو بگیرم. چرا مهربون بودی. من حتی توی واقعیت، مهربونیت رو ندیدم. چرا چیزی رو میبینم که قرار نیست واقعیت داشته باشه؟ این مغز لعنتیم داره چکار میکنه با من؟ میخواد دلتنگیم رو کم کنه؟ میخواد چی رو نشونم بده دقیقا؟ دهنم از صبح صاف شده از بس بهت فکر کردم. ولی گریهم نگرفت. میشه بهش گفت پیشرفت؟ کاش بشه گفت، چون سخت بود. سخت هست. و میدونم آسونتر هم نمیشه از این به بعد.
من رو عادت نده به فکرت. من زود عادت میکنم. سختم میشه دل کندن برای هزار و سیصد و هفتمین بار.