Both sides of the moon

از شیشه‌ی ماشین به بیرون نگاه می‌کنم. نشسته‌ام صندلی عقب سواره‌ای. روز است ولی انگار از پشت طلق مشکی دنیا را نگاه می‌کنی. سمت راستم دریاست. صدای آواز غم‌انگیز نهنگی را می‌شنوم. دم عظیمش را می‌بینم که از آب بیرون می‌آید و مجدد در سیاهیِ مطلق و تنهایی زیر آن فرو می‌رود. در لحظه، گویی غم مانند همان آب سرد و سیاهِ پیش چشمم، نرم نرمک تنم را دربرمی‌گیرد. نمی‌دانم روبرویم چیست که آن همه اندوه را در خود جا داده ولی اتسمفر پر از آه عمیقِ سینه‌ای سوزناک است. تکان شدیدی می‌خورم. چشم هایم را باز می‌کنم و گونه‌ی راستم خیس است. مامان با نگرانی نگاهش را دوخته به من و آرام تکانم می‌دهد. "خواب بد دیدی؟" قطره اشکی گونه ی چپم را هم مرطوب می‌کند.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان