یک روز ، برو !

یک درخواست از تو دارم ..

یک روز عصر ، بارانی بودن یا نبودنش مهم نیست

اینک غروب آفتاب، شاعرانه باشد یا نباشد مهم نیست

اینکه ماشینت چه مدلی باشد هم مهم نیست

فقط یک روز عصر ، سوار ماشینت شو با یک باک پر از بنزین .. برو !

برو به یک جای دور

و وقتی حس کردی پاهایت دیگر حسی ندارد که روی پدال گاز فشار بیاورد

و یا چشمانت از فرط خستگی دیگر باز نمی ماند

بایست و یک چادر بزن

و تمام شب را فکر کن .. به خودت .. به حرفهایت .. به اعمالت .. به من !

در حالیکه دراز کشیده ای و دست ات را حائل پیشانی ات کرده ای به من فکر کن

در حالیکه نگاهت پشه ای را تا سقف چادر دنبال می کند به من فکر کن

همین که بدانم شبی، کسی که همیشه اسمش در ذهنم نقش بسته ، تمام شب را بمن فکر می کرده

در جایی دور ، در چادر ، در حالیکه دستش را روی پیشانی اش گذاشته و اخم می کند که چرا پشه انقدر سماجت به خرج می دهد 

برایم کافی است

تمام شب را فکر کن و صبح برگرد

برگرد و مثل تمام روزهای قبل به من بی اعتنا باش و مرا نادیده بگیر و وانمود کن مهم نیستم ..

و من فقط دلم خوش است ، شبی به من فکر کرده ای

توی چادر و در حالیکه دستت ...



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
نیلوفر قاسمی
۱۸ تیر ۹۴ , ۱۲:۱۷
خیلی قشنگ بود
خیلی از خیلی تر زیبا بود

پاسخ :

مرسی عزیز دلم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان