چقدر دلم می خواست کسی بود که موقع خواندن متن هایم ضربان قلبش برود روی هزار و آب دهانش را قورت دهد و با شوخی بگوید "حالا مخاطب حرفهات کی هست؟!" و آرزو کند که بگویم هیچکس! .. کاش کسی بود که انقدر لیاقت داشت که تمام دست نوشته ها و شعرهایم را تقدیمش می کردم و می گفتم که از این به بعد مخاطب حرفهایم است .. کاش .. از کاش های زندگی ام متنفرم .. چون یادآور چیزها یا کسانی هستند که .. ندارمشان ..
پ.ن: آنقدر خودم را زدم به بیخیالی که سر تا پایش کبود شده .. حیوونکی !