به حال هم بغض می کنیم ..

غش کردن راحت نیست .. جالب هم نیست! اینکه دستت را در هوا بچرخانی تا تکیه گاهی پیدا کنی و به آن بند شوی ، تجربه تازه ای است .. اینکه حالت بهم بخورد و چشمهایت در حال بسته شدن باشد و یکی اسمت را صدا بزند ، ترا در هوا بگیرد ، جالب است .. حتی اینکه روی تخت سفید دراز بکشی و مدام یکی از تو بپرسد "چی شد؟ حالت خوبه؟" ، باحال است .. ولی عاملی که باعث این شد که چشم هایم با بقیه "بای بای" کند و زانوهایم سست شود .. نه جالب است .. نه باحال و نه تجربه ای خوب .. همیشه می گفتند که بعضی چیزهارا تجربه نکنی، بهتراست! و من قبول نمی کردم .. حالا باید بزنم توی دهان کودک درونم که حسرت یک غش کردنِ درست و حسابی را داشت! .. و به عامل ای برسم که باعث تمام اینها شد .. کنار تختش بروم .. دستش را بگیرم .. زیرلب بگویم "صدامو می شنوی؟"


پ.ن: حالم از حال ام بهم می خورد .. آینده .. کجایی عزیزم؟! حالمان را نگیری!



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
مجید تـ
۲۹ مرداد ۹۴ , ۱۴:۴۷
حس خوبی نیست!

پاسخ :

افتضاحه ...
ماهان هاشمی
۲۹ مرداد ۹۴ , ۱۶:۰۵

آرزویِ غش کردن؟! (O_0)

یعنی از اون آرزوها بودا! :)))

پاسخ :

برای یه دختری ک به هر دری میزنه تا یه تنوع توی زندگیش پیدا کنه، غش کردن میشه آرزو ..
آره ازون آرزوهایی بود ک مختص دختراست :)
سلما ...
۳۰ مرداد ۹۴ , ۱۷:۲۷
من هستم حتی اگه فیزیکی کنارت نباشم

همیشه مسئولیت انتخابتو بپذیر خاهری

پاسخ :

من بودن فیزیکی میخوام .. صدات .. شیطنتهات .. چال لپت .. :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان