جناب خان

جناب خان هستن .. :)




نام مُسـتعـار: جناب خـان


نـام خانـوادگـی: ؟! .. فرقـی نمی کنـد !


محـل سکـونـت: جـایـی دور تـَر از حـسـن یوسـف ..


رنـگ چـِشـم: مشکـی


رنـگ مـو: بلـوطـی


قـد: بلنـد :)


رنـگ پـوسـت: مهـم نـیـست زیـاد !


قابلـیت هـا:


فکـر کنـم تـوانـایی عجیبـی در اخـم کـردن دارد .. فکـر کنـم مـارک سیگـار برایـش مهـم نیـس و من دوسـت دارم فکر کنـم که "کنـت" یا "بهمـن" می کشـد .. فکـر کنـم یشـتر تیـپ هـایـش مـردانه اسـت و گـاهی اسـپـرت هـای پسـرانه ای کِ فقـط سـِت مشکـی سـت .. حـتی نـوشـابـه هـم، مشکـی دوسـت دارد ! .. فکـر کنـم ابـروهـای بلنـد و مشکـینی دارد کِ موقـع اخـم کـردن ، عجیـب بـاابهـت مـی شـود .. فکـر کنـم مهـربـان است ولـی غـرورش بِ او اجـازه نمـی دهـد .. فکـر کنـم بامحـبـت اسـت، زنبیـل سنگـیـن را بـی هیـچ حـرفـی از دسـتم می گیـرد و مـی رود ! .. فکـر کنـم آهنـگ دوست داشتـه بـاشـد و بیشـتـر مـواقـع آهنگـهـای رستـاک را گـوش مـی دهـد .. فکـر کنـم کـتآب هم بخـوانـد .. گـاهـی رمـان هـا تخیلـی و بیشـتر مـواقـع علمـی یـا ادبـی .. فکـر کنـم شعـر هـم دوسـت داشتـه بـاشد خـصـوصـا اشعـار آقای ابـراهـیم پـور را .. فکـر کنـم رابطـه اش با بچـه ها خـوب اسـت و همـه را "عمـوجـون" صـدا می کنـد .. فکـر کنـم مـوقـع عصـبانـیـتش، دستـ هـایش را مـُشـت کـرده و از آنجـا دور مـی شود .. فکر کنـم ژسـتش مـوقع نشستـن پشـت فـرمـان، معـرکـه اسـت ! .. دسـت راسـتش روی فـرمان ، درحـالیـکه سـاعـت بنـد فلـزی درون دستـش خودنمـایی می کنـد، و آرنـج چـپ اش روی شیـشه کـه تآ آخـر پآییـن آمـده و انگـشت اشـاره اش را روی چـانه اش می گـذارد .. فکـر کنـم زیـاد نمی خنـدد .. ولـی صـدای خنـده اش محـکم استـ باصلـابـت اسـت و مـردانـه .. فکـر کنـم غیرتـی سـت ، همیشـه اخـم می کنـد و دســتـت را محکـم می گیـرد و فـشاری بِ آن وارد مـی کنـد کِ خـودت هم حواسـت جمـع باشـد کِ زیـاد نخنـدی .. سر بِ زیـر بـاشی و اگـر کسـی نگاهـت کـرد بِ او چشـم غـره میـ رود کِ "صـاحـاب داره" .. و فکـر کنـم انتظـار دارد در اینجـور مـواقع نیـش آدم شـُل نشـود .. مگـر مـی شود؟! .. فکـر کنـم اگـر روزی نوشـته هـایم را بـرایش بخـوانم، سیگـاری روشـن کنـد و روبـروی شیـشـه مـُشرِف بِ خیـابان بـایسـتـد و نفـس های عمیـق بکـشد .. فکـر کنـم بعـد از خوانـدن نوشـته هـایم، شعـرهایـم و خاطـره هـایم ، لبخنـد بزنـد و بفهمـد کِ چقـدر ایـن آدمِ اخمـوی قـدبلنـدِ چهـارشـانه خیـالی را دوسـت دارم .. فکـر کنـم تـی شـرت مـوردعلـاقه اش، همـان تـی شـرت مشکـی سـت کِ بـا شـلوار کتـان مشکـی اش می پـوشد .. فکـر کنـم پیـراهـن موردعلـاقـه اش، همـان پـراهـن چهـارخـانه بـاشد کِ از تمـامـی آپـارتمـانهـای شهـرمـان، بیشـتر خـانه دارد .. فکـرکنـم غـذای موردعلـاقه اش، فسنجـان بـاشد و اگـر فـسـت فـود بخـواهـد، پیـتـزاهـای خـانگـی من با پنیـرِ اضـافه است .. فکـر کنـم مـارک عطـرهـایش بـرایـش مهـم نیسـت و فقـط بـویـش مهـم اسـت ! ولی هیچ فکـری در مـورد اسـم عطـرش نمی کنـم !! .. فکر کنـم سخـت کـوش اسـت و تلـاش می کنـد تـا بِ هـدفـش برسـد و هیچـوقـت ناامـید نمـی شود .. فکـر کنـم اصلـا هـیز نبـاشـد .. مـَرد اسـت .. نـَر نیسـت ! پـس چشمـانـش پـاک اسـت، این یکـی را مطمئنـم .. فکـر کنـم موی بلنـد دوسـت دارد .. مـوی بلنـدِ لَختِ مشکـی .. فکـر کنـم قـدِبلنـد هـم دوسـت دارد .. و انگشتـانـی کِ هنـرمنـد بـاشد و روزی دهـ بـار بِ روی کـاغـذ بـرود یـا طـراحـی کنـد .. فکـر کنـم آسمـان را دوسـت داشـته بـاشـد .. فکـر کنـم چـای را بِ قهـوه ترجیـح بـدهد و از آن دستـه آدم هـای بـاشد کِ الکـی کـلـاس نمی گذارند ! .. فکـر کنـم خـودش هـم هنـرمنـد اسـت .. سـازی می زنـد .. چیـزی می نویسـد و کتـاب می خـواند .. فکـر کنـم .. خوب اسـت .. مهربـان اسـت و فکـر کنـم .. وجـود خارجـی نداشـته بـاشد ..


در کـل:

جنـاب خـان اسـت

اخمـو

قـدبلنـد

از دختـرهـای لـوس بـدش می آیـد

مـی گـوید، دخـتر بـاید محکـم بـاشد و خـانوم، همـراهِ شیطنـت هـای خـاص!

بِ خـودش می رسـد ولـی از آن آدمهـای نیـس کِ یک سـاعت در حـال درسـت کـردن خودشـان بـاشد

در انتخـاب لبـاس هـایش مشکـلی نـدارد چـون بیشـتر تـیپ هـایش، تیـره اسـت

نمـی رقـصد .. اصلـا .. بلـد نیـست کِ برقـصد ! .. اگـر خـودت را دار بزنی، شـاید آن وسـط کمـی بشکـن بزنـد و دلِ همـه دختـرهـا را با ژستـ هـای مـردانه اش ببـرد ..

صـدایـش بـم اسـت بخـاطر سیگـارهـایی کِ کشـیده و وقـتی تـرانـه ای را زیـر لـب می خـوانـد، همـه ساکـت می شـوند ..

اگـر بِ شمـا لبخنـد زد بـدانیـد آدم خوشبخـتـی هستـید ..

اهـل دوستـی بـا دختـرهـا نیـست .. بِ هیچ وجه ! .. 

حـالـش بـد بـاشـد، بـاید راننـدگی کنـد .. و همیـشه بـا عصـبانیـت، انگشـت هـایش را توی مـوهـای کوتآه اش می کـشد

خیلـی خـوشحـال بـاشد، آهنگـهـای شـاد گـوش می دهـد یـا بـا انگشـت هـایش روی فرمـان، ضـرب می گیـرد ..

بـغضش را تابحـا کسـی ندیـده !

قـول داده تعـداد سیگـارهـایـی کِ می کـشـد را کـم کنـد ..

و بهتـرین جنـاب خـان دنیـاسـت :)


پ.ن:

تو همینی و همان تقویمت..خودکارت

با همان سیگار و اخم و کت و شلوارت


تو همینی و همان دلهره ی طولانی

با همان اخم فروریخته در پیشانی

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
محبوبه !!
۲۰ شهریور ۹۴ , ۱۴:۱۲
فکر نمیکنم 
مطمئنم اگه این جناب خان رو داشته باشی خوشبختی

پاسخ :

:)
سلما ...
۲۰ شهریور ۹۴ , ۱۶:۲۲
دلم تنگ شد:(

پاسخ :

:)
خانومی مهربون
۲۰ شهریور ۹۴ , ۱۷:۱۶
خخخخخ

پاسخ :

:|
خنده داشت واقعا؟ :|
سلما ...
۲۰ شهریور ۹۴ , ۱۹:۳۵
من علامت ناراحت میزارم!تو میخندی:|؟!


پاسخ :

من فقط لبخند زدم سلما :|

+ :((((((

خوبه گلم؟ :|
نیلوفر قاسمی
۲۰ شهریور ۹۴ , ۱۹:۴۸
یک در هزار پیدا میشه همچین جنابِ خانی
باید بدیم چین بسازه :دی

پاسخ :

:|
جنس چینی نمیخوام :))
MehrA ML
۲۱ شهریور ۹۴ , ۲۱:۰۵
لـــــــــامصـب ... !
دلم سوخت اصنن ی وضـــــــــــــی

پاسخ :

:))))
چرا دلت سوخت؟؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان