دخترک ..

تارهای سفید بین موهامو دوست دارم .. میگن ارثیه .. مهم نیست .. مهم اینه که قشنگه :)



پ.ن: تعدادشون زیاد نیست ولی مثل برفن روی سر دختری از جنس زمستان :)

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ॐ ☮ ن ا ر ى ـــــــــــ ن ॐ ☮ ...
۲۱ شهریور ۹۴ , ۱۵:۰۸
مثه دوست منی :)

پاسخ :

:)
خانومی مهربون
۲۱ شهریور ۹۴ , ۱۵:۱۱

 خوشگله

پاسخ :

آره .. جلوه خاصی به موهای مشکی میده :)
Donya Bani
۲۱ شهریور ۹۴ , ۱۵:۱۷
بیشتر رو اعصابه :)

پاسخ :

نه! دوستشون دارم 
Ali Salavati
۲۴ شهریور ۹۴ , ۱۸:۴۲

تارهای سفید مو همچون رگه‌های درختی نشانه رشد سالانه و گذر عمر است...اما به زعم بعضی:

پیری آن نیست که بر سر بزند موی سپید...

هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است!

 

پاسخ :

تارهای سفید اونقدر زیاد نیست .. ولی جالبه و من اصلا نشونه پیری نمی دونم ! چون من سنم خیلی کمه!

Ali Salavati
۲۴ شهریور ۹۴ , ۱۸:۴۵

 

این شعر رو که بی‌ارتباط با موی سفید نیست از پروین اعتصامی تقدیم شما می‌کنم:ز سری، موی سپیدی روئید

 

 

 

خنده‌ها کرد بر او موی سیاه

که چرا در صف ما بنشستی   تو ز یک راهی و ما از یک راه گفت من با تو عبث ننشستم   بنشاندند مرا خواه نخواه گه روئیدن من بود امروز   گل تقدیر نروید بیگاه رهرو راه قضا و قدرم   راهم این بود، نبودم گمراه قاصد پیریم، از دیدن من   این یکی گفت دریغ، آن یک آه خرمن هستی خود کرد درو   هر که بر خوشه‌ی من کرد نگاه سپهی بود جوانی که شکست   پیری امروز برانگیخت سپاه رست چون موی سیه، موی سپید   چه خبر داشت که دارند اکراه رنگ بالای سیه بسیار است   نیستی از خم تقدیر آگاه گه سیه رنگ کند، گاه سفید   رنگرز اوست، مرا چیست گناه چو تو، یکروز سیه بودم و خوش   سیهی گشت سپیدی ناگاه تو هم ایدوست چو من خواهی شد   باش یکروز بر این قصه گواه هر چه دانی، بمن امروز بخند   تا که چون من کندت هفته و ماه از سپید و سیه و زشت و نکو   هر چه هستیم، تباهیم تباه

پاسخ :

:)

ممنونم ..
Ali Salavati
۲۴ شهریور ۹۴ , ۱۸:۴۷

ببخشید هر دو بیت رو در یک سطر نوشتم بهم ریخته شد...مجبور شدم دوباره بصروت تک مصرع بنویسم:

ز سری، موی سپیدی روئید  

خنده‌ها کرد بر او موی سیاه

که چرا در صف ما بنشستی  

تو ز یک راهی و ما از یک راه

گفت من با تو عبث ننشستم  

بنشاندند مرا خواه نخواه

گه روئیدن من بود امروز  

گل تقدیر نروید بیگاه

رهرو راه قضا و قدرم  

راهم این بود، نبودم گمراه

قاصد پیریم، از دیدن من  

این یکی گفت دریغ، آن یک آه

خرمن هستی خود کرد درو  

هر که بر خوشه‌ی من کرد نگاه

سپهی بود جوانی که شکست  

پیری امروز برانگیخت سپاه

رست چون موی سیه، موی سپید  

چه خبر داشت که دارند اکراه

رنگ بالای سیه بسیار است  

نیستی از خم تقدیر آگاه

گه سیه رنگ کند، گاه سفید  

رنگرز اوست، مرا چیست گناه

چو تو، یکروز سیه بودم وخوش  

سیهی گشت سپیدی ناگاه

تو هم ایدوست چو من خواهی شد  

باش یکروز بر این قصه گواه

هر چه دانی، بمن امروز بخند  

تا که چون من کندت هفته و ماه

از سپید و سیه و زشت و نکو  

هر چه هستیم، تباهیم تباه

 

 

 

پاسخ :

چه قشنگ :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان