عروسی، موهام، اخم هایی ک ناجور در هم اند !!

بعد از پنج سال ، شنیدن صدای لعنتی اش .. بعد از پنح سال ، دیدن تارهای عنکبوتی ک چسبناک نیستند .. بعد از پنج سال ، صدای "خچ" در گوشت پیچیدن .. بعد از پنج سال .. ریختن تارموهای مشکین ات بر زمین .. و بعد از پنج سال .. هنوز هم بغض می کنم موقع کوتاه شدنشان .. هر چند ناچیز.. هر چند، هزار بار در گوشم زمزمه کردند "فقط چتری هاتو کوتاه میکنه" .. هر چند برای عروسی دایی .. بغض کردم و به دسته موی لخت و صافم نگاه کردم ک دسته شد و کنار موهای مصنوعی قرار گرفت و شاید بهترین حرفی ک می توانست در آن زمان آرامم کند این بود "موهاتو نگه میدارم.. تا واسه اونایی ک مو ندارن استفاده کنم" ..و هنوز صدایشان در گوشم است "چه موهایی!" .. "مصنوعیه؟خیلی خوشگله!" .. "هیشکی مث موهای ترو نداره" .. یک آن ب سرم زد بگویم موهای قیچی شده ام را ب دست خودم بدهد . تا نوک زبانم آمد ولی باز رفت ته حلقم.. هیس دختر.. می خواهی چکار؟ برای آدم فرضی ک چشمهایش شوخ و مهربان است می فرستی و می گویی جزو باارزش ترین های زندگی ات، این دسته موی بافته شده کم حجم مشکی ست ک با جان و دل ب دستت می دهم؟! .. لبهایم می لرزید از بغض و بخاطر پراکنده شدن موها و وراجی های آرایشگر، کسی نمی دید.. درست است ک فقط چتری هایم را کوتاه کرد و همچنان موهایم خاص و سین بانویی بود ولی.. دلم تنگ شد.. برای همان چندتار نازکی ک با بی رحمی پشت گوش می انداختمشان .. بالاخره حاضر شدن و باریدن باران و حرفهای مزخرف و خرافاتهایی مثل "عروس زیاد ته دیگ خورده!" .. خب خورده ک خورده.. باران است دیگر زن حسابی.. دست ماست؟! .. سوار ماشین شدن و اخمی ک دو دستی پیشانی ات را چسبیده و دنبال ماشین عروس رفتن و بوق بوق کردن در ماشینی ک فقط من هستم و خانوم سین و "مو فرفرو!" .. و سبقت از ما شین آبی رنگ گلکاری شده و خنده ناشی از خل بازی های سه نفری و آرامشی ک از ته خنده مان، دست تکان می دهد .. وگدیدن ماشینی آشنا .. راننده ای آشناتر و خاطره ها و.. زنی ک .. خانوم اش شده بود! .. و پوزخند زدن و تکان دادن دستمالهای کاغدی ک با ریتم آهنگ همخوانی ندارد! و رسیدن ب محل رقص و دیدن اینکه از تمام فامیل داماد، فقط ما هستیم و نشستن ب روی صندلی هایی ک سرویسمان می کنند .. رقصیدن بقیه و گاهی نگاه های مزاحم و لبخند و اخم من ک پارادوکسی را رقم می زنند و دستم ک به دلم بند بود و گزیدن لبها از دل درد .. اصرار بقیه برای رقص و با اخم رد کردنشان و اینکه "هیچوقت جلوی نامحرم نمی رقصم یا.. شاید کلا هیچوقت نرقصم.." .. و دست زدن های بی اختیار و خنده .. دوباره نشستن روی صندلی عقب ماشین سفیدرنگ و شیطنت و در آخر .. برگشتن .. 

پ.ن: ساعت 5:23 جمعه 27 شهریور .. بالاخره عروسی تموم شد .. 
پ.ن2:تایپ با گوشی و افتادن پلکها روی هم از زور بی خوابی!!
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
judy abbot
۲۷ شهریور ۹۴ , ۱۱:۳۳
چه با مزه...پس شما هم معتقدین اگه کسی ته دیگ دوست داشته باشه روز عروسیش بارون میاد!

پاسخ :

نه اصلـــا به اینجور خرافات اعتقادی ندارم ..
مـاه بـانو :)
۲۷ شهریور ۹۴ , ۱۵:۴۵
ای جان :-(

عروسی دایی جان بنده هم سه شنبست میخوان موهای منم کوتاه کنن :(

البته پیشنهاد دادن کتاه بشه بهتره

منم وقتی موهام اینقد بلند بود و میخواستن کوتاه کنن همین حسو داشتم :)

اما مهم اینکه مو همیشه در حال رشته و اگه بازم صبر کنی میشه مثل سابقش :)

پاسخ :

من موهامو کوتاه نکردم .. فقط چتری هاشو کوتاه کردن که تا بالای چشمم میاد :)

+ به سلامتی .. خوش بگذره :)
حورا صاد.الف
۲۷ شهریور ۹۴ , ۱۶:۳۰
هعی...منم میخوام موهامو کوتاه کنم و خیلیی بلندن!!!
خودم مشتاقم ولی الان یادم افتاد که منم بغض می کنم سرش آخر سر :|
عروسی زهرت شد که :|

پاسخ :

:)))

عروسی؟ :| افتضاح بود :|
محبوبه !!
۲۷ شهریور ۹۴ , ۱۷:۲۷
شنیدن صدای خچ
بارش باران
ماشینی آشنا
راننده ای آشناتر
:(
همه چیز دست به دست هم میده تا دلت بگیره

پاسخ :

واقعا .. دلگیر ترین شادی دنیا بود این عروسی
yasna sadat
۲۷ شهریور ۹۴ , ۲۰:۱۸
آخی عزیزم چه حساس:)))
عروسی خودت

پاسخ :

:) موهامو خیلی دوست دارم :)

+ مرسی 
عرفـــــ ـــان
۲۷ شهریور ۹۴ , ۲۱:۳۸
من که اصلا تحملِ مویِ بلند ندارم !
تازه برایِ من مو بالایِ ۵ سانت دیگه قابلِ تحمل نیست ...
نمیدونم شما دخترا چطوری این همه مورو تحمل میکنین :دی

پاسخ :

چون ما دختریم :|
Ali Salavati
۲۸ شهریور ۹۴ , ۱۰:۰۶

کاش این باارزش ترین‌های زندگی ات را نزد من به امانت می‌سپردی...

امانتداری که برای نگهداریشون حاضره  از دل و جون  مایه بذاره.

کاش نوک زبانت می‌چرخید و ته حلقت نمی‌رفت و نمی‌گفت:هیس دختر.. می‌خواهی چکار؟
کاش اون موقع احساس مالکیت من آنجا بود...
...عروسی‌ها می‌آید و می‌گذرد اما این یادگاری‌هاست که باقی می‌ماند...


پاسخ :

. . .

+ کوتاه نشدن .. همونطور بلند هستن .. مگه میزارم دست بهشون بزنن و کوتاهشون کنن؟! .. فقط جلوی موهام کوتا شد .. این تارهای مشکی و قهوه ای، همه زندگی من هستن ..
ॐ ☮ ن ا ر ى ـــــــــــ ن ॐ ☮
۲۹ شهریور ۹۴ , ۱۲:۱۴
عروسی خودت ایشالله

پاسخ :

همچنین مهربانو و البته "عروسی خودت با کسی که دوستش داری و دوستت داره" انشاء الله 
سلما ...
۲۹ شهریور ۹۴ , ۱۹:۰۶
دلم گیر کرده پیش راننده ی آشناتر اما خنده های از ته دل و قر دادن اون شب اون دلگیری رو کمرنگ کرد

:)

+با سگ اقای پتیبل بحث برادر شوهره خاهر گرامش رو راه بنداز و امار بگیر و بهش بگو که خانوم سین گفتهتا عید اگراتفاق خیری برام نیفته میرم تهران
یادت نره ها،بگو دنبال کار هم هست از حالا توی تهران

پاسخ :

:)

+ امر دیگه؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان