گلیم دست بافت ..

قدم بلند بود .. و هست! .. به همان نسبت نیز پاهای بلندی دارم .. همیشه سعی می کردم چهار زانو بنشینم و جمع و جور .. با یک شال مشکی رنگ یا مات که روی پاهایم را بپوشاند .. دختر بودم! باید اینطور می بود وگرنه چشم سفید خطابم می کردند و کلی حرف پشت سر مامان گل می زدند ک حسن یوسف اش را خوب تربیت نکرده .. جلوی بزرگترها، امکان نداشت پاهایم را دراز کنم .. یا روی دو زانو می نشستم و کنارهای مانتویم را انقدر می کشیدم تا کِش بیایند .. حتی اگر نمیشد!! و یا همان داستان چهارزانو نشستن و حواسی که باید شش دنگ اش را در محضر به نام شال ضخیمم می زدم تا مبادا .. زبانم لال، پرت شود و کنار برود .. دختر بودم! باید اینطور می بود .. حق نداشتم زانوانم را در دلم جمع کنم و اگر شلوارم تنگ می بود که بدتر .. یا اگر اینطور می شد باز کارمان به محضر می کشید و زدن شش دنگ حواس به نام شالی که زیادی مِلک به جیب می زند! .. یادم نمی آید .. اصلا ممکن نبود که حتی روی فرش نیم متری هم پایم را دراز کنم .. من می دانستم که روزگار مرد بدخُلقِ مستبدی ست ک از زنها خوشش نمی آید و همیشه سعی کردم پایم را از گلیم فرش دستبافت و گران قیمت لعنتی اش درازتر نکنم .. نمی دانم .. چه شد؟! .. من ک .. کاری نکردم ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
Ali Salavati
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۰:۴۸

همه می‌گفتند پایت را از گلیمت درازتر کرده‌ای...

حال آنکه نمی‌دانستند من دلم، احساسم و غرورم را به پای تو ریخته بودم...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان