دست هایی که از زیر در نشان داده شوند هم نمی شود بهشان اعتماد کرد ..

نگاه کردن به دست آدمها جالب است .. اینکه بنشینی روی صندلیِ یخ زده اتوبوس و یا بدلیل ازدحام جمعیتی که حرص می زنند تا روی این تکه های پلاستیک بنشنند، به شیشه این وسیله غول پیکر پرس شوی و میله اش توی حلقت فرو برود .. تازگی دارد! .. اینکه بوی عطر آشنایی به مشامت بخورد و انگار عقلت یک گل دستش گرفته و گلبرگ هایش را می کند و زیرلبش می گوید "برگردم .. برنگردم .." و دستِ آخر .. برنگردی و هرکس که بود .. گور پدرش! .. گنگ است .. اینکه دختر کوچک کنارت بخواهد دستش را به زور به میله ای بند کند که رویش ده ها انگشت پیچ خورده .. خنده دار است .. و نگاه کردم به انگشتهایی که هزاران تن را لمس کرده بود و معلوم نبود همین چند دقیقه پیش دست خداحافظی چه کسی را فشرده .. دستها جالب اند .. پر از رمز و راز اند .. مثل همان دستی که محکم توی دهنت می زنی تا صدای گریه ات را نشوند .. مثل همان دستی که فاک نشان می دهد و هزار معنی در آن نهفته است .. و مثل هزاران دست دیگر که مردی عاشقش شده .. که زنی عاشقش شده .. نگاه را از رینگ ساده درون انگشت کشیده اش گرفتم و دوختم به ماشین کناری و دوست نداشتم ب این فکر کنم ک با یک رینگ هم آدم خوشبخت نمی شود .. نگاهم به بیرون خورد؛ راننده دستش روی رانش بود و انگشت هایش را خم می کرد .. دستهای دیگری هم بودند .. یکی تایپ می کرد .. دیگری در کیفش می چرخید .. آن یکی سیگار را به سمت لب می برد و دستی دیگر، سمت دیگری میرفت .. دستها هزار حرف دارند .. بیایید به دستهایشان نگاه نکنیم .. مثلا آن دستی که من دیدم .. غم انگیز بود .. همانی ک می لرزید و حلقه اش را در انگشتش می چرخاند .. دستش، درد داشت .. حرف داشت .. به ضرب و زور از پله های اتوبوس پایین آمدم .. سکه هارا کف دستی انداختم که تلاش می کرد به دستم نخورد .. حق داشت .. دستم، درد داشت .. راه رفتم و به پنج انگشتی خیره شدم ک دستی را لمس نکرد .. مویی را پخش نکرد .. "دوستت دارم" ای را تایپ نکرد .. و تنها کارش آمدن جلوی دریچه ای بود که روی صورتم جاخوش کرده بود .. و بعد جمع کردن انگشتهایم .. و بعدش شاید عطسه ای، سرفه ای، خنده ای و یا .. گریه ای! .. دستهایم را دوست دارم .. بی عرضه های لعنتی من! .. 

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان