خوشگلا باید بگری‌اند ..

نشسته بودم توی اتوبوس .. در باز شد و هزار نفر وارد شدند .. سفت تر به صندلی چسبیدم که انگار قرار بود یکی بلندم کند! .. کسی کنارم نشست .. از همان اول، بوی عطرش مست‌ام کرد .. گفتم "از اون خرپولاست!" .. ک .. شروع کرد به گریه کردن .. با تعجب نگاهش کردم .. شاکی شد و گفت "چیه؟ مگه خوشگلا گریه نمی کنن؟" .. سرم را برگرداندم و باقی مسیر را به این فکر کردم ، من که گریه می کردم ..  خوشگل بودم؟ .. نبودم؟!


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
خانومی ...
۱۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۲۰
وا ! توهم خود خوشگل بینی داشت ؟!

پاسخ :

شاید :))
من :)
۱۷ مهر ۹۴ , ۱۸:۱۱
خوشبحالش با این همه اعتماد به نفس

پاسخ :

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان