خانوم سوالیوان و روز کودک ..

تبریک! به تمام کودکانی ک ممکن است با سن کم‌شان نشسته باشند پای { من و موهام } و حرفهایم را درک کنند .. فرشته هایی ک شیطانی هایشان دست خودشان نیست و گاهی وقتها، حق داری ک از دستشان سرت را ب دیوار بکوبی! واقعا حق داری! .. تبریک ب دسته ای از آدمهای کره خاکی ک خودشان نمی دانند در چه برهه ای به سر می برند .. راحت می گذرند .. راحت وقتشان را پای نت و تبلت می گذرانند و گوربابای قایم با شک! .. رده سنی‌شان جالب است .. بعضی عشقها از همین دوران شروع می شود و در اکثر مواقع، تا آخر عمرت یقه ات را وِل نمی کند .. کاش می فهمیدیم .. می فهمیدند .. حالا ک از دنیای کثیفِ ما دور هستند، خودشان را سرگرم کنند .. یک عکس از موهای شلخته و هیکلِ خیس‌شان .. یک خاطره از شیطنتها و حرص خوردن مادربزرگ .. یک لقب ک در بچگی بهشان داده باشند برای بعد داشته باشند تا وقتی دخترش روی پایش نشست و گفت { از بچگیت برام بگو } .. هزار شکست عاطفی جلوی چشمش نیاید .. صفحه ی نورانیِ موبایل و چت‌روم و هوس های نوجوانی پیش چشمشان ظاهر نشود .. بخدا ک این دوران معرکه است! .. با خیالِ راحت بخند .. بی‌آنکه بشنوی { دختر نباید با صدای بلند بخنده } .. با سرخوشی دستانش را بگیر ک این هم‌بازی ات در خاله بازی‌ها شاید .. محبوبت باشد! .. بخدا این دوران معرکه است .. باور کن .. کودکی خوب است .. فانتزی هایی برای طرحِ اتاق‌ات .. قابلمه های کوچک و فلزی ک پر شده از سیبهای پوست کنده مادر ک کم‌کم رنگش بر می گردد .. بنا کردنِ چادر نماز مادر وسط اتاق و مابینِ دو پُشتی و مصر بودن بر اینکه { اینجا خونه ی منه! } .. ضایع شدن و خوندن شعرهای بچگانه ی { دخترا با دخترا .. پسرا با پسرا } .. و پسر بیچاره ای ک مات می ماند چون فقط دو دختر بودیم و او تنها می ماند! .. گریه هایی ناشی از قهر کردن های بچگانه و زیرچشمی نگاه کردن ها .. چادر به سر کردن و زیرگلو سفت بستن‌اش و دنباله اش را پشت سر انداختن ک { موهای منه و من هم راپونزل! } .. زمین خوردن ها و دوباره بلند شدن ها و .. { کمکی } های دوچرخه قرمز رنگِ هدیه مامانی .. جشن شکوفه ها و جشن تکلیف و به یکباره بزرگ شدن و پوشاندن زنانگی ها و .. حالا ک .. سنی نداریم و دردهایمان برابر است با پیرزن‌ای ک آلزایمر بیچاره اش کرده و همیشه در تراس خانه اش نشسته و منتظر است شوهر مرحوم‌اش برگردد .. و من‌ای ک غمگین است مانند آقای سالیوان و زندگی‌اش خلاصه شده در وحشت .. و دراکولـاهای غمیگنی ک در وجودش رخنه کرده ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان