شامی که سرد شد .. یعنی عوض شدی ..

بشقاب، نشکسته بود .. اصلا، بشقاب‌های من معنی شکستن را نمی‌دانند .. درک نمی‌کنند .. و اگر بهشان بگویی فلان بشقابِ ردیفِ بغلی شکسته، پِقی می‌زند زیر خنده و فکر می‌کند دستشان انداخته‌ای .. هیچکدام از ظروف چینی، کریستالی و هر جنسِ دیگری ک چپانده شده در این بوفه های لعنتی، نمی‌شکنند .. فقط کمرشان خم می شود .. وقتی که چند سال پیش نشستند روی میز و آقایِ بشقاب، همسرش خورشتِ سبزی را در آغوش کشید، اصلا فکرش را هم نمی‌کرد ک کمرش خم شود و .. تِق! .. از وسط دو نیم شود .. وقتی که نیامدی، من بشقاب نشکستم .. حتی روزهای بعدش هم! .. وقتی نیامدی ،کمرشان خم شد .. همین .. 



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
خانومی ...
۳۰ مهر ۹۴ , ۱۷:۰۸
چه عکس خوشگلی 😍
کمرشان خم شد ، منم کمرم داره خم میشه...

پاسخ :

ممنون :)
+ خدا نکنه .. اینطوری نگو خانومی ..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان