339اُمین

دوست داش دکتر بشه تا مریضهارو خوب کنه ک عین مامانش درد نکشن .. گریه نکنن .. خداخدا نکنن .. می‌خواست دکتر بشه تا به مامانا کمک کنه .. واسه وقتایی ک کسی دلشونو شکست .. سرشون داد زد .. بهشون خرجی نداد .. کتک زدشون .. سرشون هوو آورد .. آینه شعدونیِ جهیزیه‌اشو واسه مواد فروخت .. و وقتایی ک خداجونش هم دلش برای مامانی می‌سوخت .. می‌خواست دکتر بشه و دفترچه بیمه تاریخ‌گذشته داداشی‌ش رو آورد و توی برگه‌هاش خط‌های نامفهوم کشید .. داد دست مامانش تا از داروخونه بگیره .. مطمئن بود بعد از اون دیگه گریه نمی‌کنه .. دوست داشت دکتر بشه تا خواهرش، قرص قلب درد نخوره .. تا به همه آدم بزرگا کمک کنه تا اعصابشون - همون چیزی ک همیشه مامان میگفت تو هنوز نداریش - خورد نشه .. می‌خواست دکتر بشه تا مابُزُرگ {مامان‌بزرگ} مجبور نشه نونِ بیات شده سه روز پیش رو بخوره و رو نندازه به بچه‌هایی ک یه عمر به نیش کشیدشون .. دکتر بشه تا قرصی دُرُس کنه ک اون دختره زیرِ پُل، از شدت خونریزی نمیره .. تا آدما نخوان سه وَده {وعده} غذا بخورن و کسی از گُشنگی نمیره .. دوس داش دکتر بشه تا بچه‌ی دو ساله زیر سرم نره و جراحی نشه .. خیلی دلش می‌خواس دکتر بشه .. نقاشی‌ش رو هم کشیده بود .. تو لباسِ سفید و یک لبخندِ بزرگــــ .. خیلی خیلی دوست داشت دکتر بشه تا ..




+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان