357اُمین

اپیزود اول:

+ میری ب عمه بگی یه قرص سردرد واسه من بده؟

"اوهوم"ای گفت و طبق عادتش با حالتِ دو در حالیکه سرش رو انداخته بود پایین از اتاق بیرون رفت .. 

× عمه .. سین‌بانو میگه یه قرصِ .. قرصِ سـَ .. سَردررررررد با یه لیوان آب بده ..

دوباره با همون حالت دو و سرِ پایین برگشت پیشم و سرش رو گذاشت روی بالش و گفت "الان میاره" .. خندیدم و بعد از مدتها گونه ی تپلش رو بوسیدم ..

+ خیلی ماهی ..

نگاهی به صورتش انداختم و موهایی ک روی پیشانی‌اش ریخته بود ..

+ منم وقتی کوچولو بودم، مثل تو خمیربازی داشتم ..

ــ منم دارم ..

+ دیدم .. خیلی قشنگه ..

ــ :)

+ خیلی ماهی ..

اپیزود دوم:

× برو سین‌بانو رو بوس کن تا حالش خوب بشه ..

ــ نه من مَرد شدم! ..

سمتم آمد .. مردد نگاهم کرد .. دستمال کاغذی را برداشت و سمتم گرفت ..

ــ میشه دیگه گریه نکنی؟

+ توی دلم: خیلی ماهی ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان