453اُمین

+ مامان بهش نگو من اینجام ..

و بعد از رسیدنِ همبازی، درحالیکه دامن / چادر مادر در دستمان فشرده میشد و پاهای تپل از زیر دامن / چادر مشخص بود فریاد می‌زدیم: سینا من اینجا نیستم ..


پ.ن: قشنگ‌ترین دیالوگ‌های بچگی ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
نیاوفر
۰۹ دی ۹۴ , ۱۶:۲۱
یادش بخیر

پاسخ :

واقعا ..
kitten ..
۰۹ دی ۹۴ , ۱۸:۳۸
عاشقِ عکس شدم

پاسخ :

:)
نیلوفر قاسمی
۰۹ دی ۹۴ , ۱۹:۱۵
چِ حسِ خوبی
عکس عالیه نوشته هزاربرابر عالی تر

پاسخ :

خیلی نیلو، خیلی! :)
+ ممنونم گلم :)
Mr. DarK ..
۰۹ دی ۹۴ , ۲۳:۵۰
دلم برای لبخندای مادرم تنگ شده :(

پاسخ :

بدتر از ندیدنش، زود پر کشیدنِ لبخندِ از روی صورتِ مهربونش ..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان