455اُمین

روی مبل نشست و خیره شد به قاب عکس روی دیوار ..

ــ می‌دونی ک اگه نمی‌رفتی سعی می‌کردم کمتر عصبانیت کنم؟

سعی می‌کردم غذاهام خوشمزه تر باشه تا با اخم بلند نشی بری چلوکباب بگیری؟

سعی می‌کردم کمتر به گلها برسم، اصلا اجازه بدم تا خشک بشن که هوار نکشی سرم "این قرتی بازیها چیه؟"

سعی می‌کردم یه لباس شبِ مشکیِ تنگ بخرم تا مسخِ زن هالیوودیِ فیلم اون شب زمستونی نشی ..

سعی می‌کردم صبحها زودتر بلند بشم تا برات املت درست کنم .. از همونهایی که دوست داشتی، یکم سوخته باشه!

سعی می‌کردم برای خودم هیچی نخرم تا بخاطر تموم شدنِ عطرت با من قهر نکنی ..

سعی می‌کردم موقع پختن غذا، توی آشپزخونه نباشم که موقع بستنِ کرواتت، سرت رو برگردونی ..

سعی می‌کردم یاد بگیرم چجوری باید بدون صدا گریه کرد .. مثل نازی! اونم بلده ..

می‌دونی اگه نمی‌رفتی الان چقدر خوشبخت بودیم؟

می‌دونی دارم دیوونه میشم؟ چون هیچوقت نبودی؟


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
چشم به راهم ...
۰۹ دی ۹۴ , ۱۶:۵۲
:(

پاسخ :

:(
Mr. DarK ..
۰۹ دی ۹۴ , ۲۳:۴۸
املت یه کم سوخته رو بگو :) 

پاسخ :

همه طرفدارشن :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان