ابهتت را با پیشبند آشپزخانه از بین نمی بردی .. مردانه لباست خیس و کفی میشد .. از کارها و حرفهای من حرص نمی خوردی .. ناجوانمردانه قرصهای اعصابت عوض میشد .. وقت قهرها پیش چشمم تو نمی مردی .. هر روز صبح بالشت خیسم هی عوض میشد .. مرد خوبی بودی و هستی.. نمی دانم .. بعد رفتنت هر روز یک زن منهدم میشد ..
پ.ن: یه تلخیه بی پایان رو به تولد دوباره ست .. شکر رو سرریز کن کافه من ..