525اُمین

می‌نشست روی زمین .. مشغول بازی با عروسکهاش میشد .. یه دفعه سرشو بلند می‌کرد، خیره میشد به دیوار روبروش که نوشته بود "شصت و هفت" تا یادش نره چندسالشه، نگاهش که به عددد می‌افتاد، عروسکهارو با جیغ بلندی پرت می‌کرد و خیره میشد به دستای پر چین و چروکش و آروم زمزمه می‌کرد ..

ــ بد بود .. ازش متنفر بودم ولی درو بهم می‌کوبید ، میومد توی اتاق ، زیرلبی حرف می‌زد و مامانو فحش می‌داد ..

+

مورد داشتیم طرف بخاطر غروب روز سیزده فروردین خودشو دار زده ..


پ.ن: سیزده بدر باعث میشه حتی خودکشی کنی! تااین حد حال‌بهم‌زنِ .. چه برسه به اینکه "خُل‌نوشت" بنویسی ..



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
Black Star
۱۳ فروردين ۹۵ , ۱۹:۴۶
به خیالم که کودکی تا پیری رو توی یه چشم بهم زدن گذرونده باشه
_ بد بود !
مگر نه صورتک های خندونی هستن که از فردا باید توی هفت سوراخ قایم کنیم مگر دست تاریکی هامون بهشون نرسه
کدوم سیزده به در
کدوم روز نو

پاسخ :

تنها نشون از عید، ماهی بود که در اشکهای خودش زندگی می‌کرد!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان