ب گفته بابا، تمام ظرفهای کفی را در یک سینک گذاشتم و آب را رویشان باز کردم .. ماگ سفید خواهر را در دست گرفتم و رویش را خواندم "نگفتمت مرو آنجا ک آشنات منم؟" .. اگر من نبودم چه میشد؟ .. خب لابد، این لیوان سفید هم کفی نمی شد .. یا گلها را دیر ب دیر آب می دادند .. ظرفهای ظهر ک شسته می شد، یادشان می رفت چای را دم کنند و سه غنچه خشک شده گل محمدی هم در آن بیندازند .. اگر من نبودم ظرفهای مامان نشکسته بود و لاک پشت خواهرم در کتابخانه می ماند و ب دو نیم تقسیم نمی شد .. پولهایی ک بابا صرف کتابهایم کرده بود برای چیزهای دیگر خرج می شد .. کس دیگری برای حیوانهای اسیر قفس دل می سوزاند و خانواده ام مجبور نبودند هر جمعه بیرون بروند تا دختر کوچکشان دلش باز شود .. اگر من نبودم دیگر خانومی ب اسم و فامیل "سین.سین" برای شرکت در المپیاد نانو انتخاب نمی شد .. داستان نمی نوشت .. اشک خواننده هایش را درنمی آورد .. اگر من نبودم شاید هندزفری های خانه حال بهتری داشتند .. مامان برای شانه کردن موهایم جلوی آینه عصبانی نمی شد و شکلاتهای خانه بیشتر از دو هفته دوام می آوردند .. اگر من نبودم مامان دیگر ب شنیدن اسمش با لحن مخصوص دخترکوچکش عادت نداشت .. دهکده کتاب رنگ دختری را ب خود نمی دید ک با چشمهای مشتاق ب قفسه هایش نگاه کند .. از جمعیت کسانی ک با آهنگهای چارتار خاطره داشتند و با نینوش و اینگونه گریه می کردند، یکی کم می شد .. خواهرم مجبور بود برای شارژ خریدن، خودش بیرون برود و چه کسی ساعت یازده قرصهای بابا را برایش می آورد؟ .. اگر نبودم .. اتفاقهای کوچک نمی افتاد .. شاید مامان حال بهتری داشت ک امروز نگوید دیگر زیاد گلهایش را دوست ندارد ..
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com