گفتم «تموم؟»
«تموم»
گفتم «یعنی تمومِ تموم؟»
«یعنی تمومِ تموم».
از جایم بلند شدم که دستم را گرفت و گفت «تو بهشت میبینمت. میشی زن خودم».
گفتم «تموم؟»
«تموم»
گفتم «یعنی تمومِ تموم؟»
«یعنی تمومِ تموم».
از جایم بلند شدم که دستم را گرفت و گفت «تو بهشت میبینمت. میشی زن خودم».