711

گفتم «تموم؟»

«تموم»

گفتم «یعنی تمومِ تموم؟»

«یعنی تمومِ تموم».

از جایم بلند شدم که دستم را گرفت و گفت «تو بهشت می‌بینمت. میشی زن خودم».

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
(^_^)hafez (^_^)
۲۲ تیر ۹۵ , ۱۲:۳۴
قشنگ

پاسخ :

ممنون
زینـب خــآنم
۲۲ تیر ۹۵ , ۱۲:۴۰
زندگی حقیقی خودته این نوشته ؟
یا دل نوشته یا داستان حتی ؟
: )

پاسخ :

مزه‌ش به اینه که آدم ندونه این متن چیه.
صبا مهدوی
۲۲ تیر ۹۵ , ۱۲:۴۸
نسیه :)
ریحانه. الف :)
۲۲ تیر ۹۵ , ۱۲:۵۰
:)))

پاسخ :

:)
آبان دخت ...
۲۲ تیر ۹۵ , ۱۶:۲۹
الهی...
چ قشنگ :)

پاسخ :

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان