743

زن‌ها همیشه در خیابان، فروشگاه، کتاب فروشی یا هرجای دیگر، یک چیزی به شال، چادر، دنباله‌ی مانتو یا آستین‌شان گیر می‌کند. شاخه‌ای از یک بوته شمشاد، بیسکوئیت‌های ردیف شده، کارت‌پستال‌های اجق‌وجق، گلهای شمعدانی و دستگیره در، بند می‌شوند به جیبِ مانتوی بلندت تا بیاید خانه. تا کنارت باشد. تا جای خالیِ کسی را حس نکنی. تا با هم گریه کنید.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان