بعضی وقتها خنگ میشوم. یادم میرود آدمی که چنددقیقه با او حرف زدم و حس صمیمیتی عمیق داشتم، یک آبزیرِکاهِ درجه یک است و بیخودی با هم خندهایم، رازهایم را به او گفتهام و بیخود حس کردهام دوست خوبی میشود. و دوست دارم انگشت بیندازم تهِ حلق و ناخنم را بکشم روی زبان کوچکش تا تمامِ دردِ دلهایم را بریزد بیرون و گورش را گم کند.
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com