پائیز

هوا اونقدر سرده که شبا دوتا پتو می‌ندازم روم. یه دونه‌ش، از این مسافرتی‌هاست. یکی دیگه‌ش همون پتوی آبیِ. امروز دنبال لباس زمستونی‌ها می‌گشتم. مامان گفت تو کمد وسطیه‌ست. توو اون کارتونِ. درشُ که باز کردم، یه بوی خاصی پیچید دور و برم. رفت بین موهام. نشست رو پلکم. یه بووی قدیمیِ پائیزی. بوی لباسایی که یه ساله دست نخورده‌ن. و اون خارش‌های همیشگی بدنت که بعد از یه سال می‌پوشی‌شون.



پ.ن: این عکس، حسِ پائیزُ بهم میده. حسِ فیلمِ Inkheart.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان