?can anyone hear me now

- چرا بهم دروغ گفتی؟
+ انقدر برام مهم بودی که دوست نداشتم از دست بدمت.
- دقیقا به همین دلیل حس میکنم که حق شنیدن حقیقت رو داشتم.

شبیه دیالوگهای لحظه آخر یه قسمت از سریالای تلویزیونه ولی، شاید خیلی از ما اینجوری گند زدیم و بخشیده نشدیم. گناهمون چیه که یه ترس عجیبی از "از دست دادن" داریم؟ من یه گربه میاد توو حیاطمون، روزی چندبار چک میکنم نرفته باشه .. اونوقت بخوام تو رو از دست بدم؟ احمقی چیزی هستی؟
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان