اون تکه ی "خودخواه" وجودت رو نمیشه دوست داشت. نمیشه بغل کرد. نمیشه بهش لبخند زد. نمیشه کمکش کرد تا نمره های دانش آموزهاش رو جمع بزنه. نمیشه باهاش از فروشگاه سر خیابون خرید کرد. بندازش دور به نظرم.
دستم رو گرفت و انگشت سبابه ش رو گذاشت روی نبضم .. میخواست ببینه تب دارم یا نه .. نمیدونم بین "تب داره ولی کم"ای که از نبضم خوند .. "خسته شده به قرآن" هم فهمید یا نه .. چون یجور غریبی نگاه میکرد آدمو ..
دستش رو گرفتم و گفتم "میخوای امشب بریم بیرون حال و هوات عوض شه؟" گفت "امشبو برم. فردا چی؟ پس فردا چی؟"
راست میگفت .. فردا چی .. بیست و چهار روز و دوازده ساعت بعد چی .. بیست و چهار روز و دوازده ساعت و یک دقیقه بعد چی ..
راست میگفت .. فردا چی .. بیست و چهار روز و دوازده ساعت بعد چی .. بیست و چهار روز و دوازده ساعت و یک دقیقه بعد چی ..
اصلا انگار من تموم این روزهایی که گذشتن رو زندگی کردم که برسم به اینجا .. جایی که برگردم نگاهت کنم، ببینم داری نگاهم میکنی.
از عالم و آدم دلت گرفت، من هستم. حتی اگه ندونی. حتی اگه اهمیت ندی.
و من درست همینجام ... گفتم شاید یادت رفته باشه.
یه چیزی بهت میگم. شاید باورت نشه که من دارم این حرف رو بهت میزنم. ولی .. میتونی بهم تکیه کنی وقتایی که غصه داری.
شاید هم تووی دنیای موازی، یه گل آفتابگردون ام. وگرنه چرا هر طرف تو میری، من به همون طرف می چرخم؟
خیلی چیزا در موردم نمیدونی. به سختی سرما میخورم. عاشق کدوحلوایی ام. اسم آهنگها و فیلمهایی که دوست دارم رو یادداشت میکنم. کم پیش میاد گریم بگیره. تو رو هم دوست دارم.
*عنوان از علیرضا آذر
*عنوان از علیرضا آذر
توو این اوضاع و احوال صدای یکی هم از اون کنار اومد که میگفت "غبطه خوردن به چیزهای معمولی، خیلی غم انگیزه."
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com