وی طاقتش تمام شده. از صورتش معلوم نیست؟
بزرگی سیاه از من گرفتت* .. هیچی فقط خواستم یادآوری کنم.
*علیرضا آذر
*علیرضا آذر
فکر کردم حواسش نیست. اجازه دادم یه قطره اشک بیاد پایین ببینم چه غلطی میخواد بکنه. که سریع گفت چی شده؟
بین "عوارض قرصهای سرماخوردگیه" و "خیلی خوابم میاد" کدومش کمتر از اون یکی مزخرفه؟ که همونو بگم.
بین "عوارض قرصهای سرماخوردگیه" و "خیلی خوابم میاد" کدومش کمتر از اون یکی مزخرفه؟ که همونو بگم.
آدمهایی که دردهای مثل هم دارند سعی میکنن از هم دور بمونن. ضعف ها رو قایم کنن تووی جیب پالتوی قهوه ایشون. که مجبور نشن با لبخندی که "میدونم چه مرگته چون خودمم مث توئم" روبرو بشن .. ولی تو دور نشو. خوشم نمیاد.
در حال حاضر یه موجود غمگین ژولیده بی حوصله ام که گلوش میسوزه و نشسته روی مبل روبروی در.
وقتی یه نفر رو با یه اسم خاص من درآوردی صدا میکنی، دیگه هیچکس رو اونجوری صدا نکن. آدم بدش میاد .. یعنی .. من .. بدم میاد خب.
خدا اون روز رو نیاره که تنهای تنها بشم. یا بیاره و وسط راه ولش کنه .. جاش بذاره .. پرتش کنه توو مریخ ..
وقتی همو دیدیم یادم بنداز که بهم بگی دوستم داری.
در همین حد چرت و نشدنی.
در همین حد چرت و نشدنی.
آخر قصه شان اینطور تمام شد که .. "آن دو دردهای مشترک زیادی داشتند. اما همین کافی نبود."
نامبرده توانایی "اصلا برام مهم نیست ولی الانه که بزنم زیر گریه" را بطور اکتسابی از محیط و تحت شرایط دوست نداشته شدن توسط فلانی، بدست آورده بود.
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com