با با با با با بارا بابا باراااا

توو یکی از کانالهایی که عضوم، بحث سر نویسنده ها و شاعرهاست. ولی اصلا حوصلشو نداشتم. رفتم تو قسمت "ناشناس بهش پیام بده". نوشتم "هیچ نظری ندارم در مورد هیچ چیز. فقط دهنم صاف شده این چندوقته. دارم واسه یه رقابت بزرگ آماده میشم. هیچی معلوم نیست. خوابمم میاد تازه".
اینجا هم گفتم که یکم دعا کنید واسم.
* عنوان حاصل وقتیه که میخوای آهنگ بی کلام رو بخونی! فعلا کاری با بابام ندارم. داره تلویزیون میبینه.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

نامبرده تا این حد مطمئن بود. خیلی هم خوب نیست.

تو بدترین کارهایی که یه انسان میتونه انجام بده رو لیست کن. تک تکشو انجام بده. ازت متنفر نمیشم. هم بخاطر اینکه خیلی عزیزی هم بخاطر اینکه عمرا حتی یکیشو انجام بدی.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

یکم حرف بزنم از واقعیت

دارم یه کتابو میخونم، سعی میکنم نقدش کنم. همش فکرم میره سمت ایراد گرفتن. جز چندتا جمله بندی اشتباه و مبهم بودن بعضی قسمتها، بقیش خوبه. اون عینک بدبینی رو درمیارم و از نوشته هاش لذت میبرم.
صبح ها میرم پیاده روی. توو پارک. با بابا. روزای فرد یه گروه پیرمرد میان توو محوطه آسفالت، یه ضبط میذارن روی سنگها و هر آهنگی که باشه باهاش ورزش میکنن. چند نفر هم یه قری میدن. هر دفعه براشون دعا میکنم همیشه شاد باشن.
شنبه باید برم پیش آقای س، با هم کار کنیم روی دو تا اثر. در واقع کمکم کنه. اعتماد به نفسم برگرده. علمم زیاد شه.
دوشنبه باید برم کارگاه .. همون کتابه که نتونستم زیاد نقدش کنم رو نقد کنن.
بعد برم کتابهایی که اقای س گفته رو بخرم و بخونم و مسلط بشم.
اطلاعاتمو افزایش بدم.
بااین حال .. حس میکنم ساکن و بی حرکتم. بی استفاده ام. کسل کننده و حوصله سر برم.
شایدم واقعا اینکارها خیلی به چشم نمیان. شاید زیادی عادین. ولی برای من زیادن. برای اون نسخه راحت طلبم.
زنده هم هستم هنوز. این بیشتر انرژی آدمو میگیره.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

عاادت

داشتم به زندگی خسته کننده و فلاکت بار و عادی و بی هیجان و روتین و خاکستری و گرم و بدون قند و پیتزا و کباب بختیاری خودم میرسیدم که یهو یه برنامه ی "زندگیتو نجات بده" پیداش شد. شما کار و زندگی نداری؟ بله .. با خودمم. اون خودی که باور داره دنیا قشنگتر از این حرفاست. شما دوغتو بنوش.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

چیزی از ارزشهات کم نمیشه .

"گه توش."
تو با این وضعیت حرف زدنت مطمئنی توو حوضه ادبیات بودی؟
"داغ دلمو تازه نکن. یعنی حاضر بودم پیام رسانم بادصبا باشه نه معاون مدرسمون. خبرش صد و هشتاد درجه فرق داشت. تو نفر اول کشور شدی یعنی برو تهران با چندین نفر رقابت کن و اگه مردی نفر اول شو. شت."
ول کن. گه توش.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

نامبرده منتظر نتیجه ی گند کنکور تجربیش هم هست تازه.

تا حالا فکر نمیکردم بتونه جیغ بزنه ولی وقتی گوشی رو برداشتم و اولین حرف فحشی که میخواستم بدم رو گفتم، باورم شد. نصفش حرفاش "وای باورم نمیشه" بود. نصف دیگش "وای باورم نمیشه اصلا". گفتم چی شده روانی؟ کله صبی. گفت نفر اول جشنواره خوارزمی شده توو کل کشور. خندیدم. بلند. بلند. بلند. همش میگفت "گفتم من به درد نویسندگی میخورم نه تجربی. گفتم من عاشق ادبیاتم نه دستگاه گوارش نشخوارکنندگان. گفتم من عاشق فکر کردن به اتفاقایی ام که تا حالا نیفتاده و شاید هیچوقت پیش نیاد نه تشریح مغز گوسفند. گفتم بتون .. من عاشق و روانی کتاب و تخیل و شعرم. حالا باورتون شد؟ حالا ول میکنید منو که هر گهی میخوام بخورم؟ ها؟"
من فقط میخندیدم.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

ghost in the wind; crying

آهنگ ghost in the wind رو گوش بدید .. اگه گریتون نگرفت یا خیلی خوش شانسید که براتون بی معنیه .. یا مثل من دیگه واسه هیچی گریتون نمیگیره .. جز اون کلیپ سه دقیقه ای که در مورد آینه و زنها و من کافی ام بود ..
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

?can anyone hear me now

- چرا بهم دروغ گفتی؟
+ انقدر برام مهم بودی که دوست نداشتم از دست بدمت.
- دقیقا به همین دلیل حس میکنم که حق شنیدن حقیقت رو داشتم.

شبیه دیالوگهای لحظه آخر یه قسمت از سریالای تلویزیونه ولی، شاید خیلی از ما اینجوری گند زدیم و بخشیده نشدیم. گناهمون چیه که یه ترس عجیبی از "از دست دادن" داریم؟ من یه گربه میاد توو حیاطمون، روزی چندبار چک میکنم نرفته باشه .. اونوقت بخوام تو رو از دست بدم؟ احمقی چیزی هستی؟
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

درباره ی "لعنتی"

یه بخش جدید اضافه کردم. damn. موزیک و فیلم و کتاب و هر چی که دوست داشته باشم. اگر پیشنهادی داشتید به لیست اضافه میکنم.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

...

همچین منطقی دارم که اگه عکسهام مزخرف ترینهای آسیا و جهان باشه بازم زیرش مینویسم فوتو بای می. چون اینا عکسهای مزخرف منه نه عکسهای مرخرف تو.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان