یه عکس دیدم چندوقت پیش که روی یه دیوار نوشته بود:
We kill people
who kill people
because
killing people is
wrong
+
نوشته شده در
ساعت
توسط خانوم سه حرفی
|
نظر بدهید
عجب آدم سیریشیه این دلهره. چسبیده به گلوم، بیخیال هم نمیشه.
+
نوشته شده در
ساعت
توسط خانوم سه حرفی
|
نظر بدهید
گفت :"میدونی هی تلاش کنی و نشه یعنی چی؟"
گفتم :"جلب محبت یار؟"
گفت:"نه بابا تستهای شیمی رو میگم."
طفلکی دست و دلش به خوندن نمیره. انقد از این ور و اون ور شنید که کی چی قبول شده و چی نشده که الاناس گریه ش دربیاد. میگفت "یادته میگفتی رقابت عشقی با یه دختری که از تو خوشگلتر و خوشتیپ تر و پولدارتره ولی عاشق تر نیست، احمقانس؟ .. رقابت با ادمهایی که درس نمیخونن و تلاش نمیکنن ولی سهمیه دارن هم احمقانس .."
مقایسه ش درست و حسابی نبود .. ولی ناراحته خب.
+
نوشته شده در
ساعت
توسط خانوم سه حرفی
|
نظر بدهید
میگفت "ببین من حالم از خودم بهم میخوره. ناموسن .. وژدانن بگو چی تو من دیدی؟"
+
نوشته شده در
ساعت
توسط خانوم سه حرفی
|
نظر بدهید
"ای پس از سوء القضا حسن القضا" .. قطره اشک گوشه ی چشمش را پاک میکند.
+
نوشته شده در
ساعت
توسط خانوم سه حرفی
|
نظر بدهید
دیدم داره دنبال یه چیزی میگرده. گفتم چی شده؟ گفت دنبال گوشیت قدیمیت میگردم.
فهمیدم چرا. اون سخنرانی هاش در مورد کوتاه بودن زندگی و لذت بردن از لحظه تموم شده بود. کتابهای کنکورش رو اورد و ردیفشون کرد تا روزها بره خرپشته و درس بخونه. میگفت نمیرم کتابخونه. مگه این همه که قبول شدن، رفتن؟ میگه کتاب تست جدید نمیخرم، مگه اونایی که از منطقه محروم قبول میشن صدتا کتاب تست دارن؟ میگه امسال کلاس و ازمون نمیرم جز سه تا ازمون سنجش، مگه اونایی که ..
حالا هم داره سیمکارتشو میندازه تو گلکسی فیت قدیمی من و ذوق میکنه که تلاشی که پارسال نکرد رو جبران میکنه. خیلی خوشحاله برخلاف انتظار من ..
میگه درس بززگی رو یاد گرفتم. اینکه به خودم دروغ نگم. من دلم پیشرفت میخواد.
+
نوشته شده در
ساعت
توسط خانوم سه حرفی
|
نظر بدهید
"میدونی چرا از تلاش کردن میترسی؟ چون بیشتر از هر کس دیگه ای میدونی چقدر ضعیف و بی اراده ای و یه لحظه هم دوست نداری سختی بکشی."
نفس عمیقی کشیدم و در ادامه ی حرفم رو به آینه گفتم "بیشعور!"
نیمه ی خودخواه وجودم گریه ش گرفت.
+
نوشته شده در
ساعت
توسط خانوم سه حرفی
|
نظر بدهید
داشتن ادمهای خوب تووی زندگی، مثل داشتن زندگی لاکچریه. نباید باهاش پز بدی. خیلیا ندارنش.
+
نوشته شده در
ساعت
توسط خانوم سه حرفی
|
نظر بدهید
یه وقتی، نفرت تووی وجودت انقدر بارز میشه که باید یه مانتوی جدا هم واسه اون بخری.
+
نوشته شده در
ساعت
توسط خانوم سه حرفی
|
نظر بدهید
نه که دلم نخواست. نه که اهمیت ندم. نه که نتونم از کارتم، شارژ بگیرم. نمیدونستم چی بهش بگم. بار روی دوشمو برداشتم و گذاشتم روی شونه های تو که این اواخر باریک تر شده از بس غصه میخوری.
+
نوشته شده در
ساعت
توسط خانوم سه حرفی
|
نظر بدهید