بالاخره داره بارون میاد .. مث اینه که یه دفعه برگردی به آدم لبخند بزنی ..
"وقتی میشه با فیلم و کتاب و موسیقی از این جهان دور موند .. چرا باید نزدیکش بشم؟" .. روی تخت خود کپک میزند ..
کاش اونقدر که تموم شدن حجم بسته مهم بود، بقیه هم برامون مهم بودن تا از هم میپرسیدیم " ببینم .. چقدر دیگه میتونی این زندگی کوفتی و پر از تنهائی و فیلم و موسیقیت رو تحمل کنی؟"
و میگفت هیچی
و میشد یه کاری کنی ..
شاید به همینجا که میرسه، همه چی خراب میشه .. چکار میتونی کنی؟
و میگفت هیچی
و میشد یه کاری کنی ..
شاید به همینجا که میرسه، همه چی خراب میشه .. چکار میتونی کنی؟
من حتما تووی زندگی قبلیم آلارم ساعت هفت صبح روز شنبه ات بودم .. وگرنه چرا انقدر نامهربونی؟
"غم و غصه ها رو میکشید توو خودش .. عین دستمالهای توو کشوی آشپزخونه که میندازی رو کابینتها .."
دهنش را میبندد .. چرا دوباره ازش تعریف کرد؟
دهنش را میبندد .. چرا دوباره ازش تعریف کرد؟
وقتی ناراحتی، حق انجام بعضی کارها رو به خودت میدی .. ولی از شانس بد ما همون لحظه یه نفر داره با خودش میگه "بخدا اگه بد رفتار کنه .. حرفی بزنه .. دیگه تمومه" ..
" نامبرده به درک عمیقی از تنهایی رسیده بود .. "
از rich man متنفره و دیگه هیچوقت زودتر به کسی سلام نمیده .. دیگه سعی نمیکنه با کسی شوخی کنه و به همون رویه ی قبل خودش ادامه میده ..
همون رویه ی " سرت به کار خودت باشه .. دلت بحاله گنجشکا بسوزه که زره ندارن .. فیلمتو ببین و آهنگ گوش کن .. جلوی دلشوره ت رو بگیر و منتظر نباش .. از حرفها و کارها هیچ برداشتی نداشته باش و برگرد به دنیای جادویی که یه نسخه دیگه از خودت هر روز باهات حرف میزنه .. "
از rich man متنفره و دیگه هیچوقت زودتر به کسی سلام نمیده .. دیگه سعی نمیکنه با کسی شوخی کنه و به همون رویه ی قبل خودش ادامه میده ..
همون رویه ی " سرت به کار خودت باشه .. دلت بحاله گنجشکا بسوزه که زره ندارن .. فیلمتو ببین و آهنگ گوش کن .. جلوی دلشوره ت رو بگیر و منتظر نباش .. از حرفها و کارها هیچ برداشتی نداشته باش و برگرد به دنیای جادویی که یه نسخه دیگه از خودت هر روز باهات حرف میزنه .. "
کاش مثل این فیلما، گوشه کادر مینوشتن "چندسال بعد" ..
فکر نکن که با پاک کردن آرشیو پیامها، پاک کردن آهنگها، سپردن به بقیه که ازش حرفی نزنن، نپوشیدن بعضی مانتوها و نرفتن به اون کافه ها میتونه کمکت کنه فراموش کنی ..
تو هنوزم توی ماکارونی، قارچ نمیریزی ..
تو هنوزم توی ماکارونی، قارچ نمیریزی ..
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com