دیدی بعضیها خیلی تلخند؟ و از قضا تلخیشان نحس است؟ یکیشان را در زندگیام دارم.
شُده انجام یه کارهایی دست خودتون نباشه؟
دوست داشتنش دست خودم نیست.
عدالت مثلِ سرخ کردنِ پیازه. اول کناریها میسوزن.
بعضی وقتها خنگ میشوم. یادم میرود آدمی که چنددقیقه با او حرف زدم و حس صمیمیتی عمیق داشتم، یک آبزیرِکاهِ درجه یک است و بیخودی با هم خندهایم، رازهایم را به او گفتهام و بیخود حس کردهام دوست خوبی میشود. و دوست دارم انگشت بیندازم تهِ حلق و ناخنم را بکشم روی زبان کوچکش تا تمامِ دردِ دلهایم را بریزد بیرون و گورش را گم کند.
حس میکنم اون گربه سیاههم که به حرفش بارون نمیاد.
تو مثلِ اون ترانهی تووی تاکسیِ دیروزی. دارم سعی میکنم به یاد بیارم چی بود. چجوری بود. چجوری میخوند و حرف میزد. نمیشه.
وقتی میوه میآید در خانه، آدم معمولا آن خرابها و کرمزدهها را برای دیگران نمیبرد و همه همیشه فکر میکنند میوهی دست اول میخری و وضعت توپ است! ولی در یک رابطه، دو-سه بار میوه درجه یک ببر ولی .. میوه خراب را هم نشان بده. بدیها، کاستیها، نگرانیها و گریههایت را نشان بده. که آخرش نگوید به تو که خوش گذشت! تو که همیشه خوب بودی! تو که از بودن با من لذت بردی! میوه خراب ها را بگذار توی پیشدستیاش تا روزِ آخر مجبور نشوی با یکی از همانها بزنی توی سر خودت.
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com