اون قدیما ..


پ.ن: با شیر پاکتیِ .. توی مهدکودک!

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

مردی که دیگه گریه نکرد ..

17 سالش بود که اولین دوست دخترش تنهاش گذاشت، گریه کرد .. خیلی! زدن تو سرش و گفتن که مرد گریه نمیکنه .. دیگه گریه نکرد .. تو بیست  سالگی از غصه مُرد ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

بدبختی به طرز چشمگیری رو به افزایش است ..

به نوشته های قلبم که نگاه می کنم .. به این نتیجه می رسم که توانایی ام برای غصه خوردن رو به افزایش است!!

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

آسان تر از آب خوردن ..

وقتی حتی در خاطره سایت محبوبم نمی گنجم که باید هر دفعه یوزرم را وارد کنم یعنی .. فراموش شدنم خیلی آسان است ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

دلشوره ی دائم از این دنیای پیچاپیچ ..

شاید اگر مهربان نبودم .. اگر اجازه نمی دادم بفهمند که تا چه حد احساساتی ام .. نمی گذاشتم بدانند که چقدر تنهاام ..  شوخ نبودم .. بی احساس بودم ..  از اول حرفهایم را فقط برای حسن یوسف می گفتم ..  به هر گنجشکی که روی بام دلتنگی ام می نشست، عادت نمی کردم .. اگر می دانستم که این حوض نقاشی که برای خودم درست کرده ام و ماهی های قرمز احساساتم را در آن انداخته ام، یک گریه مشکی با چشم های سبز هم دارد ..  به اسمایل های خنده اطمینان نمی کردم .. نوشتن همه زندگی ام نشده بود ..  از اول یاد می گرفتم با منطقم تصمیم بگیرم ..  آن روز برای قل قلی گریه نمی کردم که نمی توانست حرف بزند ..  حسرت زندگی سیندرلا را نمی خوردم ..  جودی آبوت، الگویم میشد .. به جای جین وبستر ، در زندگی ام انتظار پاپانوئل را داشتم ..  از همان ابتدا با سنجاب کوچک گوشه قفس شوخی می کردم .. برای دوست هایم درد دل نمی کردم ..  همه چیز را ساده می گرفتم ..  از اول به دیگران نمی فهماندم که دیگر بزرگ و خانوم شده ام ..  می گذاشتم فکر کنند که هنوز بچه ام با دغدغه های فکری یک دختر دبیرستانی .. اگر اعتماد نمی کردم .. شاید وضع بهتر می بود .. شاید الان گنجشک روی بوم تنهایی ام، پر نمی کشید .. شاید وقتی گربه مشکی، ماهی هایم را می برد گریه نمی کردم .. شاید حسن یوسف غمخوار واقعی ام میشد .. شاید .. وضع از اینی که هست .. بهتر میشد ..


پ.ن: همه امکانات بیان عالی ست جز قالبهایش .. قالب جدید می خواهم :| .. کمک کنید!!


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

خودمان را ضایع می کنیم ..

هیچوقت نگو "اگه مَردی برو" .. مَرد است .. به خدا می رود ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

مرا ببخش

مرا ببخش اگر خوب نیستم .. اگر گاهی ناراحتت می کنم .. اگر گاهی از آن تیغ های کوچک و تیزت قطره اشک می چکد و کاری از من ساخته نیست .. مرا ببخش که مثل تو در دوراهیم .. که کاکتوس تپلم جلوی چشمم آب می شود و .. کاری نمی کنم .. مرا ببخش اگر حوصله ندارم .. اگر انقدر بغض دارم که با تو حرف نمی زنم که مبادا بغضم بترکد .. مرا ببخش که آن شب صدای گریه هایم را شنیدی و خوابت نبرد .. مرا ببخش اگر به تو حسودی ام می شود که کسی را داری .. ک کسی دوستت دارد .. بخاطر تو می زند توی دهان خیلی ها .. مرا ببخش اگر ساکتم .. اگر تندم .. تلخم .. باور کن .. کاکتوسِ من .. باور کن .. حالم خوش نیست .. ولی .. مرا ببخش .. با اینکه تقصیری ندارم ..


پ.ن: مرا ببخش اگر دوستت دارم و کاری از دستم برنمی آید

(رسول یونان)

پ.ن2: سنجاق و تقدیم به خانومِ چیـز !


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

چه حس بدی .. وقتی از نبودن کسی خوشحالی ..

دیدنت بــد نیست  .. ندیدنت فوق العاده!!


پ.ن: یه حس آرامش .. امنیت!! .. ببین چقدر رذل بودی!!

پ.ن2: یکی از اطرافیانم مدتیه ازش خبری ندارم و خوشحالم چون .. حالم ازش بهم میخوره .. 


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

شامپو جان! مرا ببخش ..

حمام را دوست دارم .. آبروی احساسات آدم را می خرد .. ببخش شامپو! خوب هستی و گران قیمت .. چشمانم را موقع زدن تو به موهایم، محکم می بندم جوریکه پلک هایم خسته می شود .. ولی .. قبول کن که بهانه بهتری برای سرخی چشمانم پیدا نکردم .. باور کن!


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

خبر رسیده که عاشق شدی ، نمی دانی/ به حال و روز خودم زار زار می خندم

بــِـخنــــد .. گریه وانه ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان