من کرگدن نیستم .. باور کن!

دوست داشتم بگویم "خاتون .. مواظب علیرضا باش!" .. این پسر .. این مرد .. زندگی من دگرگون کرد .. این آدم .. درست وقتی که فکر می کردم خیلی خاص هستم که تابحال عاشق نشدم، وارد زندگی ام شد و تمام فرضیات و احتمالات و همه و همه را بهم ریخت .. یک چشمم را اشک کرد و دیگری را دوربین!! تا مواظب باشد که علیرضا کِی از دروازه بهشت بیرون میاید؟! .. عیلرضا! .. شاید تو همان چوب خدا بودی که صدا نداشت .. مطمئنی از پوست و خون هستی؟! .. مطمئنی که خدا ترا صدا نکرده و نگفته پدر این دختر را در بیاور؟ .. حالی اش کن که یک مَن ماست .. اندازه کل عمرت کره و دلتنگی می دهد؟ .. کسی به تو نگفت این دختر دل نازک است؟ برای گلهای حیاط شان هم گریه می کند؟ اگر کسی یک گربه کوچک را "پیش" کند دلش می ریزد؟ .. علیرضا! یک نفر باید در این کره خاکی به تو گفته باشد که این دختر .. چقدر .. دل نازک است!! من کرگدن نیستم .. باور کن!


پاراگراف منتخب از رمانِ دختری که سیندرلا نبود

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

من از یادت نمی کاهم ..


پ.ن: از سرخی گونه و دزدیدن نگاه چیزی نمی گویم :)

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

چیزهایی که از یاد نمی روند

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

دختری که با جویدن آدامس، دیگر خانوم نیست!

با آخرین پول توی کیفت یک آدامسِ گران قیمت میخری و یکی از بسته هایش را بدون آنکه نصف کنی و نیم دیگرش را با دقت بقچه پیش کنی و توی جعبه کاغذی اش سُر  بدهی، توی دهانت می اندازی و می چرخانی .. می چرخانی .. از این طرف دهان به آن طرف .. مثل لاستیک زیر داندان هایت شکل می گیرد و زیر زیرکی و بعد از یک نگاه هول هولکی به اطراف که "کسی حواسش نباشه" آرام بادش می کنی و توی دهانت می بری و می ترکانی اش .. ذوق می کنی و می جوی  .. می جوی .. می گویند برای تقویت فَک و محکم شدنش خوب است .. باید قوی اش کنم .. کُلی حرف دارم با تو .. توی خیابان راه می روم و آدامس گران قیمت می جوم و دوست دارم از دهانم بیرون بیاورمش و با نوک انگشت توی چشم بقیه کنم و قیمتش را بگویم!! .. باید بجوم .. حرف دارم .. خیلی زیاد .. و شاید توی یک جمله خلاصه شود مثلِ .. دوستم داری؟ .. می جوم و حرف مامانی را از ذهنم دور می کنم که "دختر تو خیابون که آدامس نمیخوره" .. زشته! چون دیگه خانوم نیستم .. ببینم! اگر خانوم نباشم .. سرسنگین نباشم .. به حرفم گوش می کنی؟ .. می جوم ..


پ.ن: خسته شدم از بس ک هرکی طرفم آمد دلش گیرِ شخص دیگری بود ..

پ.ن2: نیمه مردانه ام می گوید ملالی نیست

نیمه زنانه ام های های گریه می کند ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

انفجار بمب هایی به نام بغض ..

فقـط انفـجار بمـب هـای اتـمی سهـمگیـن نیـست .. وقتـی دختـری کـه تا بحـال کسـی اخمـش را هـم ندیـده از گـریـه منفـجر مـی شـود ... تمـام مـردهـای دنیا حالـت آمـاده بـاش بـه خـود مـی گیـرند ..


پ.ن: گاهی می خندم

گاهی گریه می کنم

گریه اما بیشتر اتفاق می افتد

به هر حال آدم

یکی از لباس هایش را بیشتر دوست دارد.

(الهام اسلامی)


پ.ن2: احتمال داشتن تو به صفر رسیده...

ولی این شعرها نفهمند...

نمی فهمند

(حبیب ذوالفقاری)


پ.ن3: منتظر بودم جمعه شود تا دوباره برایتان بنویسم .. ساعت 00:24 بامداد است و وبلاگ لعنتی  من نمی خواهد بفهمد روز جدید است!! خُب! فهمیدم بیشتر از 10 پست در یک روز نمی شود!! دست از سرم بردار .. تو هم لج کرده ای؟


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

تو نباشی چشام برات گریونه

حالم شده مثل جنگجوهای میدان نبرد .. با اطمینان زمزمه می کنم "برو" .. ولی تا پایت را از زندگی ام بیرون می گذاری .. اتاقم از بغض منفجر می شود ..


+

حرف مفت است .. تو نباشی .. هیچکس نیست .. حتی خودم!


پ.ن: من پذیرفتم شکست خویش را!

من پذیرفتم که عشق افسانه است!

این دل درد آشنا دیوانه است!


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

جغرافیای خیس روی بند رخت ..

 کاش یک روز .. میز بزرگی کرایه کنیم .. نقشه زندگی ات راپهن کنی .. و بگویی کجای زندگی ات بودم .. فقط یادت باشد که بعد از اینکه من رفتم، آنرا روی بند لباسها پهن کنی  .. ببخش! جغرافیای زندگی ات خیس و اشکی شد ..





+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

بی معرفت ..

فکر کردی یادم میرود؟ فکر کردی فراموش می کنم؟ تو که نمی دانی همیشه ان لحظه را تصور می کنم که میان جیغ و دست و آهنگی ک پخش می شود، سمتت بیایم و کادویت را به دستت بدهم .. فقط من نبودم؟ همه بودند؟ اصلا تولد گرفتی؟ اووف .. یادم نمیرود جناب خان .. یک روز خودم برایت کیک درست می کنم .. شکلاتی .. رویش می نویسم .. جناب خان .. و آن روز به تو می گویم جناب خان .. تویی! و آن دم، مثل فیلمها آهنگی پخش شود .. جناب خان .. اهل اینجور آهنگها نیستی ولی .. با صدای مردانه ات .. زمزمه کن .. :


پ.ن:شاید از صورت خستم ، از این لحن غم آلودم

بفهمی من کیم امشب ، کجای زندگیت بودم


نمیخواستم بدونی تو چرا به گریه افتادم

اگر اصرار می کردم تورو از دست می دادم


منم اونکه تظاهر کرد نداره دیگه احساسی

شاید واسه همینم هست که دستامو نمی شناسی


منم اونکه ازت دوره ولی قهرش حقیقت نیست

که با تمومه دلتنگیش تولد تو دعوت نیست


پ.ن2: یکهو یاد تولدت افتادم .. کسی نبود نعش خسته ام را جمع کند ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

مو مشکی :)

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

حرفی بزن تو ای درد آشنا ..

حرف بزن اخم مرا باز کن


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان