دختری که با جویدن آدامس، دیگر خانوم نیست!

با آخرین پول توی کیفت یک آدامسِ گران قیمت میخری و یکی از بسته هایش را بدون آنکه نصف کنی و نیم دیگرش را با دقت بقچه پیش کنی و توی جعبه کاغذی اش سُر  بدهی، توی دهانت می اندازی و می چرخانی .. می چرخانی .. از این طرف دهان به آن طرف .. مثل لاستیک زیر داندان هایت شکل می گیرد و زیر زیرکی و بعد از یک نگاه هول هولکی به اطراف که "کسی حواسش نباشه" آرام بادش می کنی و توی دهانت می بری و می ترکانی اش .. ذوق می کنی و می جوی  .. می جوی .. می گویند برای تقویت فَک و محکم شدنش خوب است .. باید قوی اش کنم .. کُلی حرف دارم با تو .. توی خیابان راه می روم و آدامس گران قیمت می جوم و دوست دارم از دهانم بیرون بیاورمش و با نوک انگشت توی چشم بقیه کنم و قیمتش را بگویم!! .. باید بجوم .. حرف دارم .. خیلی زیاد .. و شاید توی یک جمله خلاصه شود مثلِ .. دوستم داری؟ .. می جوم و حرف مامانی را از ذهنم دور می کنم که "دختر تو خیابون که آدامس نمیخوره" .. زشته! چون دیگه خانوم نیستم .. ببینم! اگر خانوم نباشم .. سرسنگین نباشم .. به حرفم گوش می کنی؟ .. می جوم ..


پ.ن: خسته شدم از بس ک هرکی طرفم آمد دلش گیرِ شخص دیگری بود ..

پ.ن2: نیمه مردانه ام می گوید ملالی نیست

نیمه زنانه ام های های گریه می کند ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

انفجار بمب هایی به نام بغض ..

فقـط انفـجار بمـب هـای اتـمی سهـمگیـن نیـست .. وقتـی دختـری کـه تا بحـال کسـی اخمـش را هـم ندیـده از گـریـه منفـجر مـی شـود ... تمـام مـردهـای دنیا حالـت آمـاده بـاش بـه خـود مـی گیـرند ..


پ.ن: گاهی می خندم

گاهی گریه می کنم

گریه اما بیشتر اتفاق می افتد

به هر حال آدم

یکی از لباس هایش را بیشتر دوست دارد.

(الهام اسلامی)


پ.ن2: احتمال داشتن تو به صفر رسیده...

ولی این شعرها نفهمند...

نمی فهمند

(حبیب ذوالفقاری)


پ.ن3: منتظر بودم جمعه شود تا دوباره برایتان بنویسم .. ساعت 00:24 بامداد است و وبلاگ لعنتی  من نمی خواهد بفهمد روز جدید است!! خُب! فهمیدم بیشتر از 10 پست در یک روز نمی شود!! دست از سرم بردار .. تو هم لج کرده ای؟


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

تو نباشی چشام برات گریونه

حالم شده مثل جنگجوهای میدان نبرد .. با اطمینان زمزمه می کنم "برو" .. ولی تا پایت را از زندگی ام بیرون می گذاری .. اتاقم از بغض منفجر می شود ..


+

حرف مفت است .. تو نباشی .. هیچکس نیست .. حتی خودم!


پ.ن: من پذیرفتم شکست خویش را!

من پذیرفتم که عشق افسانه است!

این دل درد آشنا دیوانه است!


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

جغرافیای خیس روی بند رخت ..

 کاش یک روز .. میز بزرگی کرایه کنیم .. نقشه زندگی ات راپهن کنی .. و بگویی کجای زندگی ات بودم .. فقط یادت باشد که بعد از اینکه من رفتم، آنرا روی بند لباسها پهن کنی  .. ببخش! جغرافیای زندگی ات خیس و اشکی شد ..





+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

بی معرفت ..

فکر کردی یادم میرود؟ فکر کردی فراموش می کنم؟ تو که نمی دانی همیشه ان لحظه را تصور می کنم که میان جیغ و دست و آهنگی ک پخش می شود، سمتت بیایم و کادویت را به دستت بدهم .. فقط من نبودم؟ همه بودند؟ اصلا تولد گرفتی؟ اووف .. یادم نمیرود جناب خان .. یک روز خودم برایت کیک درست می کنم .. شکلاتی .. رویش می نویسم .. جناب خان .. و آن روز به تو می گویم جناب خان .. تویی! و آن دم، مثل فیلمها آهنگی پخش شود .. جناب خان .. اهل اینجور آهنگها نیستی ولی .. با صدای مردانه ات .. زمزمه کن .. :


پ.ن:شاید از صورت خستم ، از این لحن غم آلودم

بفهمی من کیم امشب ، کجای زندگیت بودم


نمیخواستم بدونی تو چرا به گریه افتادم

اگر اصرار می کردم تورو از دست می دادم


منم اونکه تظاهر کرد نداره دیگه احساسی

شاید واسه همینم هست که دستامو نمی شناسی


منم اونکه ازت دوره ولی قهرش حقیقت نیست

که با تمومه دلتنگیش تولد تو دعوت نیست


پ.ن2: یکهو یاد تولدت افتادم .. کسی نبود نعش خسته ام را جمع کند ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

مو مشکی :)

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

حرفی بزن تو ای درد آشنا ..

حرف بزن اخم مرا باز کن


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

وظیفه ی شب و روزم ندیده بانی توست

خیالت توی سرم رژه می رود .. فکر می کنم به اینکه اگر دوستم داشته باشی .. اگر بیایی .. اگر بمانی .. اگر به همه دخترهای اطرافت بگویی که منِ لعنتی را دوست داری .. چه می شود!! .. کلی سرباز وظیفه توی دلم ریخته که مدام لباسهایشان را چنگ می زنند و چرک و کثافت ، آب را سیاه می کند .. دلم را سیاه می کند .. منطقم را هم! رسیده ام به اینکه .. نکند دوستم نداشته باشی؟؟ .. ناگهان یکی فریاد میزند "گروهان به خط!" .. امان از این بیدار باش های صبحگاهی که سر بزنگاه سر می رسند . تازه داشتم به جاهای خوبش می رسیدم .. داشتی چه می گفتی؟ می گفتی دوستم داری؟!


+


بسه دیگه سیگار نکش لعنـتـی

صدات میگیره میگن گریه کردی


سیگار نکش تا نپرسن دلیلشو

تا نگی ولش کردم تا نگن غلط کردی


اخم کن مثل همیشه ولی بازم میگم ..

سیگار نکش تا نگن "چیکار کردی؟"


پ.ن: شعر هم فی البداهه بود .. دیشب نوشتم :)

پ.ن2: شعرش تقدیم به خانوم سین

پ.ن3: من مجمع‌الجزایر تنهایی و غمم

پهلو بگیر پهلوی من، شاد کن مرا


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

واقعنی هیولاست! :)

هیچوقت فکرش را هم نمی کردم که موهای بافته شده ام دور دستهای روزگار بپیچد و مرا دنبال خودش بکشاند .. مامان بهم گفت که کوتاهشان کنم .. گوش نکردم .. حالا زندگی موهای بلندم را دور دستش پیچ داده و روی زمین می کشدم .. پوست سرم کنده شد! .. دستهایم را میبرم سمت سرم .. انگشتهایم را خم می کنم و نزدیک موهایم میبرم .. جیغ می کشم .. مثل کابوسهای فانتزی بچه ها، هیولایی نبود که مرا به تاریکی ها ببرد .. زندگی بود و واقعیت را نشانم می داد .. مامان گفته بود موهایم را کوتاه کنم .. گوش نکردم!


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

وقتی تویی و بغض طنز آلود

حِس کنی از پشت سرت صدات میکنه .. بگی "بله" و بشنوی "چی بله؟ کسی صدات نکرد!" ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان