دوستی‌های مسخره

ما هنوز اونقدر با هم صمیمی نیستیم که من مجبور نباشم تظاهر کنم حالم خوبه، تو از دلتنگی‌ چیزی نگو حالمو بهم میزنه.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

هوووووو

میدونم دیوونه شدم ی مدته‌. تو راه بیا بام‌. یا بدو. یا بشین اصن ب من چه.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

ها؟

بهم بگو چه آدمی از نظرت جذابه. ظاهر رو بیخیال. چون اون رو داشتم یه مدت پیش و فرجی نشد منم ولش کردم‌. رفتار چطور؟ چون هرچی رو امتحان کردم، واکنشی ندیدم. قبلا چی داشتم که آدمها جذبم میشدن؟ بزار ببینم .. دیوونه بودم. الانم هستم. خیلی شوخ و خنگ بودم. الان فقط با بعضیا هستم. سنم که بیشتر شد محتاط تر شدم.
دیگه همین. بقیه‌ش همین گهی که بودم هستم بنظرم. از اول جالب نبودم؟ جالب هستم ولی کسی درک نمی‌کنه؟ منتظر آدم‌ش موندم تا جذابیتمُ نشون بدم؟ وقتی من هیچی ندارم دیگه. من همش همینم. همین قد. همین اندازه. بیشتر از این نمیشم. نه اون اندازه‌ای که تو و آدمهای دیگه می‌بینید. اونقدری که مامان دیده. خودم دیدم. اون قدرم من.
بشم شبیه دخترایی که باهاشون می‌خندی؟ نه من اینکارُ نمی‌کنم. بهشون حسادت می‌کنم و دوست دارم مثلشون با ناز بیام طرفت و یه لبخند دندون نمای جذاب بزنم و خیره تووی چشات باهات حرف بزنم. ولی فکر کنم ترجیح میدم از فاصله‌ی سه متری از پشت قاب عینک دودی نگاهت کنم و هیچ غلطی نکنم و شکایت کنم چرا محلم نمی‌ذاری. و وقتی نگاهم می‌کنی به خودم میگم به بغلیم نگاه می‌کرده و میگم یارو فازش معلوم نیست و علاقمَ از روی وجودت برمی‌دارم و میندازم روی دوشم و میچرخم بین آدمها.
نُچ. نیست. آدم دلخواهی نیست. من باید یکی رو دوست داشته باشم. دروغ نمیگم. واقعا همینطوره. من باید به یکی فکر کنم‌ نمی‌تونم اینجوری زندگی کنم. حتی اگه محل‌م نده. به غرورمم برنمی‌خوره. خودم نخواستم بدستت بیارم. نمی‌دونم اگر میخواستم میشد یا نه. ولی فکر کنم خوبیِ ندونستن اینه که دیگه با حقیقتِ ماجرا روبرو نمیشی.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

فرمایشات‌م صحیح نیست؟!

دستشویی‌شون همیشه بوی سیگار میده. یکی نیست بهش بگه آخه لامصب مگه حیاط رو ازت گرفتن؟ همیشه بوی ته سیگار خیس و دودِ نم خورده‌ی نشسته رو دیوارا میخوره تو صورتت و مستقیم از سوراخ‌های بینی‌ت میره میشینه روی مغزت. جدا از دستشویی، تووی خونشون هیچکس اهمیت نمیده کسی خوابه. حتی اگر کسی خواب باشه همه تمام تلاششون رو میزارن با بلندترین صداشون حرف بزنن و انقدر هم عادی که واقعا حق میدی بشون و میگی من چه بی‌شعوریم که خوابم الان. خلاصه زیاد بی‌نقص نیستن ولی تا دلت بخواد آرامشن. ولی کار کنید روی این دوتا چیز لطفا. آدم خوابه خُب.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

برنامه برای خریدن کتابهایی که قبلا خوندم و الان باید داشته باشم!

نامبرده مریضیِ "کتابی که میخونم باید مال خودم باشه و بره توی کتابخونه م" رو داشت و دکترها کاری از دستشون برنمیومد.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

انصافا قشنگن.

ببین سکوت چه صدای خوبی داره. بیا دستمو بگیر بریم تووی خیالم. از دوتا سربالایی که رد بشیم می‌رسیم به روزایی که جوابِ سوالِ "یه روز رو انتخاب کن که تا آخر زندگیت، زندگیش کنی" که مهدی پرسید.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

از حال و احوالاتِ گهی قبل از کرونا

خیلی غصه داشتم ولی گریه‌م نمیومد. لااقل اگر گریه‌م می‌گرفت دلم واسه خودم می‌سوخت، به خودم حق می‌دادم و مقصر یکی دیگه میشد. ولی اینجوری نشد. فکر کردم شاید به جای غصه‌دار بودن، زیادی عصبانی‌ام. شاید هم به جای عصبانی بودن .. بیش از حدغمگینم.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

"حیف از من غلط کنم که دگر" .. بااااز تکرار اشتباهی که

اگه قدم هات رو تندتر کنی یا حواست پرت شه هم .. نمی‌تونی خودت رو جا بزاری و بری .. این عوضی همیشه بیخ گوشتِ.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

و البته نمیزارن بخوابیم.

دوتا ساعت تووی اتاق هست. یکی‌شون میگه تیککهه اون یکی تا این حرفش تموم می‌شه میگه تاککهه. خوبه تووی حرف هم نمی‌پرن. یاد بگیریم.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

درد دوری.

کتاب که قرض میگیرید، پس بدید. با توئم. سوکورو تازاکی بی‌رنگم رو بیار.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان