کف هایی ک خاطره می شوند


پ.ن: تکون دادن کمرت همزمان با ریتم آهنگی ک می خونی! و حس می کنی صدات معرکه است!

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

فی البداهه های لعنتی

یکبار نشد بخندی و نگویند چرا

موقع آه و بغضمان شد که پرسید چرا ؟!


پ.ن: همیشه فی البداهه ها حقیقی تراند

پ.ن2: خیلی وقت بود ، نظم روی زبانم جاری نشده بود .. هرچند یک بیت ناقابل!


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

بی آبی ک دامن چشم های بغض دار مان را گرفته ..

تو باشی، برای جفتمان گریه می کنم .. تو نباشی، برای شمعدانی ها .. خب قبول کن! سخت است هر روز دیدن دختری ک برای دو نفر گریه میکند و آب بدنش دارد تمام می شود! قبول کن جناب خان! آّب هست ولی کم هست .. یک فکری هم برای بی آبی بکنید .. به این فکر کنید ک اگر آب نباشد، چطور گریه کنیم؟ هم برای خودمان، هم کسی ک دوستمان دارد و پاپَس کشیده .. ؟


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

حرفی نمی ماند ..

می خواهی بد باشی، اصلا یک مدت نباشی .. یکهو چهره ی خندان نگین جلوی صورتت می آید .. می خواهی بد باشی و اخم کنی .. یکهو به قول فلانی "محبت های خرکی" فاطمه به یادت می آید .. همان محبتهایی ک از صدتا قربان صدقه بیشتر می چسبد و گاهی از نگاه های خیره جناب خان هم بیشتر! .. آخیش! این دفعه کسی بود ک به جناب خان سرتر باشد و مایه شادمانی است .. قبول کرده ام ک آدمها - بعضی هایشان - فقط در قلب ما جای دارند .. حالا پیش خودت میگویی "خسته نباشی با این تفکرت!" ولی پذیرفتن اینکه کسی تا آخر عمرش نخواهدت ، خیلی سخت است! برای همین روزها با شمعدانی جوک میگوییم و به ریش نداشته دنیا میخندیم! .. با حسن یوسف چهاربرگ بازی میکنیم و گاهی هم تقلب! .. روی سر و کولِ قاب عکس اخموی بعضی ها می پریم .. و خیلی هارا ک انگشت به دهان ، دیوانه بازی هایمان را نگاه میکنند، مسخره میکنیم .. آره عزیز من! یک بانو می تواند خوب باشد .. اگر "بگذارید!" .. اگر "بگذارند" .. 


پ.ن: یک جمله از آقای قنبرلو:

اگه من خیلی بدم حرفی نیست! تو به اندازه کافی خوبی ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

قسم هایی از عمق احساس موهام !

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

زیر لب آرزو کنی هرشب، دست از این مرد بی پدر بردار

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

ماهیتابه جزو اصول است وقتی دلتنگی ..

هر زن باید یک ماهیتابه تاشو داخل کیفش داشته باشد که هروقت کسی حرف نامربوط زد، با آرامش تمام آن توده فلزی در هم تنیده را باز کند و محکم بزند فرق سر آن شخص .. مثلا به هیچکس ربطی ندارد ک چرا یک زن، لباس های مردانه گشاد را به لباسهای تنگ خودش ترجیح می دهد .. هیچکس نمی فهمد پوشیدن لباس چهارخانه ای ک هر خشت اش را خودت گذاشتی یعنی چه .. کسی نمی داند پوشیدن تیشرت های گشادی که به تنت زار که هیچ! ضجه می زند از زور دلتنگی که همیشه خود مرتبشان می کردی یعنی چه .. هیچوقت احدی نمی فهمد ، قرار گرفتن یک پالتوی مشکی بلند مردانه روی شانه ات که عجیب بوی عطر و سیگار می دهد ، که با سلیقه تو خریدتش یعنی چه .. حتی عاشقترین زنها هم نمی فهمند خریدن یک عطر مردانه و جاسازی اش در اعماق سیل لباس های در کمد و هرشب بوییدنش یعنی چه .. حتی دختر دبیرستانی هاهم نمی دانند بغض کردن وسط آهنگ "تولدت مبارک" ک همیشه آرزویت موقع بریدن کیک داشتن او بود ، یعنی چه .. هیچکس نمی فهمد آرزوی خوشبختی برای کسی ک می خواستی ترا خوشبخت کند یعنی چه .. همه اینها را هیچکس نمی فهمد مگر زنی ک نیمه عاشقترش را کسی برده باشد .. و این روزها حتی خودت هم ماهیتابه لازم می شوی!!


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

شرمنده ولی کاریش نمیشه کرد ..

قضاوت کردن ، بر اساس تصویرهای ذهنی ک دیگران از بعضی افراد برامون ساختن ، واقعا خوب نیست ! ولی وقتی یه فیلم می بینم ک شخصیتش مثل اون چیزی ک فکر میکردم نیست اعصابم خورد میشه و هرچی میگم "بابا این فیلمه، نقشه!" تو کَتَم نمیره که نمیره! متاسفم ک نمیتونم بعضی از هنرمندهارو بخاطر اثرهاشون بپسندم هرچند این حس من ناشی از بازی عالی اون هاست ولی خب چ میشه کرد!؟ شرمنده اخلاق سینمایی تون ..


 

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

کاشکی تنهایمان نگذارند ..

قبلا حس می کردم اگر آدمی وجود داشته باشه ک فقط گوش کند به حرفهایت ، بس است! نظری ندهد و فقط نگاهت کند .. فقط گوش کند تا تو خالی شوی .. بگویی بگویی بگویی .. حرفهایی را ک اگر بقیه می شنیدند میخواستند سرزنشت کنند یا چشم غره بروند یا .. خدا را چه دیدی؟! شاید توی دهانت می زدند! از همان حرفهای درِگوشی دخترانه .. از همان نگاه های پر رمز و راز پسرانه .. از همان حرفهایی ک بعدش یک بغض مردانه و دست کشیدن به ته ریش و دود کردن سیگار دارد .. از همان حرفهایی ک آخرش دانه های مروارید روان شده روی گونه ظریف زنانه دارد .. ولی امروز ، فقط دلم خواست حرف بزنم و جوابی بعدش باشد .. یک "هووم" یک "آها!" .. یا اصلا یک سرفه! حرفم ، درِگوشی نبود .. ولی جوابی نشنیدم .. گاهی آدمها زمانی از پیشمان میروند ک فکر میکنی اگر بودند چه میشد! یک تکیه گاه .. یک کسی ک گوش بدهد و حتی تو گوشی بزند! امیدوارم هیچوقت همین چیزی نخواهم .. در مورد عزیزانم ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

ببین!

ببین جناب خان! مهم نیست که پدرم از طبقه پایین فریاد بزند که " دختر .. کاری که گفتمو انجام دادی؟" مهم این است که من بنشینم پای این سیستم لعنتی که برایت بنویسم؛ خیلی مسخره است که من بخواهم گاهی دلم را به فالهای حافظ خوش کنم .. فال هایی که از ابیاتش هیچ چیز دستگیرم نخواهد و فقط چشمهای مشکین ام به دنبال تفسیر آن می گردد. خیلی بیشتر از خیلی مسخره است که من فکر کنم اگر نباشم تو دلتنگم میشوی .. و این فکر را از سرم دور می کنم که " جای خالی ات را پر خواهد کرد " و بقول دوستم، اِندِ مسخره بازی است اگر فکر کنم حسِ تو همان است به من که حسِ من به تو .. آدمها از روز اول بهم قول نداند حسهایشان مثل هم باشد! ببین! وقتی ترا "آقا" صدا می کنم یا "ببین" یا "باشمام" .. بدان چیزی شده! بدان که بعد از شوخی های همیشگی ات اگر نمی خندم چیزی شده.. بدان که اگر می پرسی خوبی و دیگر حس واقعی ام را نمی گویم چیزی شده . بدان اگر دیگر سراغت نمی آیم چیزی شده .. ببین! من با تو قهرم! من از تو دلگیرم اما تو می فهمی؟ اصلا برایت مهم هست؟  برایت مهم هست که دختری با چشم های قرمز و با انگشتهای سردش بزند روی کیبرد در حالیکه میداند تو اینهارا نمیخوانی؟ با انگشتهای سردش بزند بزند بزند .. بزند روی "ب ب ی ن"؟ و تایپ شود : ببین؟! وقتی بجای اسمِ عزیزت ترا "ببین" صدا میزنم .. چیزی شده  .. ببین!



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان