ناتانائیل؟ این شاعرا، ماماناشون بهشون گیر نمیدن؟
پ.ن: ناتا یک مخاطبِ فرضی ک جنیستش برام مهم نیس .. زنه؟! مرده؟!
پ.ن2: و منظور از ناتانائیل، مخاطب نوشتههای آندره ژید نیست :)
از همه چی گفتن .. همه چیُ مسخره کردن .. از اینکه توی راهروی دانشگاه با کله بری توی دلِ یکی دیگه و برگههای توی دستت پخشِ زمین بشه و مسخره بازی های بعدش .. از اینکه توی راه خونه کلهاتو بندازی پایین ، فقط به سرعت قدمهات فکر کنی و دوی ماراتون و دسته کتابهای درون آغوشت پخشِ بازوهای مردی بشه ک اسمش رو گذاشتی پسرهمسایه بغلی .. از اینکه دیرت شده ، به سفارش مامان گوش نکنی و با کتونیهای آلستار و کفِ لیزش پله هارو با حالتِ دو طی کنی، روی پله هفتم کله پا بشی و درِ واحد روبرو باز بشه و باز پسر آقای همسایه .. اینکه دوستت به بهونه گرفتن جزوههای فلان درس جلوی مجتمع انقدر معطل کنه ک بقول خودش "آقای خوشتیپ" بیاد پایین و نگاهش کنه .. از همه چی گفتن ؛ از خندههای بلندِ پسرهای بیکار بعد از پخشُ پَلا شدن برگه های توی دستت .. از نگاه مسخرهآمیز پسرهمسایه و خنده نصفه و نیمهاش .. از پوزخندهای اهالی خونه واحد روبرو و وضعیت اسفبارت .. از سمجی دوستت و صدای پر از غمزهی مضخرفش .. از همه چی گفتنُ به شوخی گرفتنُ .. کلی هم به ریشِ ما خندیدنُ .. ولی!؟ از شمردن موزائیک های کف سالنُ .. تا گرد شدن چشمهات قدِ یه بالُنُ .. از قید برگههای سیاهُ زدن .. تا کلی حرف ک پست سرت زدن .. از گرمیِ بازوهای مردُ .. تا نگاه انداختن به چشمای سردُ .. از بیخبریِ روزهای قهرُ .. تا خوردن به یه سینهی ستبرُ .. از دستای پیچیده دور کمرت .. تا داغ شدنِ یک ثانیهایِ بدنت .. از اون گوش وایسادنهای پشت در واحدشون .. تا اومدنِ جنابِ آقا با خانومشون .. از خندههای تلخت و مسخره کردنات .. تا شبِ خواستگاری صدبار مُردنات .. از یه زمین خوردنِ ساده توی خیابونُ .. تا ول کردنِ حسِت توی یه بیابونُ .. نه .. هیشکی از اینا هیچی نگفت ..

{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com