فرمایشات‌م صحیح نیست؟!

دستشویی‌شون همیشه بوی سیگار میده. یکی نیست بهش بگه آخه لامصب مگه حیاط رو ازت گرفتن؟ همیشه بوی ته سیگار خیس و دودِ نم خورده‌ی نشسته رو دیوارا میخوره تو صورتت و مستقیم از سوراخ‌های بینی‌ت میره میشینه روی مغزت. جدا از دستشویی، تووی خونشون هیچکس اهمیت نمیده کسی خوابه. حتی اگر کسی خواب باشه همه تمام تلاششون رو میزارن با بلندترین صداشون حرف بزنن و انقدر هم عادی که واقعا حق میدی بشون و میگی من چه بی‌شعوریم که خوابم الان. خلاصه زیاد بی‌نقص نیستن ولی تا دلت بخواد آرامشن. ولی کار کنید روی این دوتا چیز لطفا. آدم خوابه خُب.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

برنامه برای خریدن کتابهایی که قبلا خوندم و الان باید داشته باشم!

نامبرده مریضیِ "کتابی که میخونم باید مال خودم باشه و بره توی کتابخونه م" رو داشت و دکترها کاری از دستشون برنمیومد.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

انصافا قشنگن.

ببین سکوت چه صدای خوبی داره. بیا دستمو بگیر بریم تووی خیالم. از دوتا سربالایی که رد بشیم می‌رسیم به روزایی که جوابِ سوالِ "یه روز رو انتخاب کن که تا آخر زندگیت، زندگیش کنی" که مهدی پرسید.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

از حال و احوالاتِ گهی قبل از کرونا

خیلی غصه داشتم ولی گریه‌م نمیومد. لااقل اگر گریه‌م می‌گرفت دلم واسه خودم می‌سوخت، به خودم حق می‌دادم و مقصر یکی دیگه میشد. ولی اینجوری نشد. فکر کردم شاید به جای غصه‌دار بودن، زیادی عصبانی‌ام. شاید هم به جای عصبانی بودن .. بیش از حدغمگینم.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

"حیف از من غلط کنم که دگر" .. بااااز تکرار اشتباهی که

اگه قدم هات رو تندتر کنی یا حواست پرت شه هم .. نمی‌تونی خودت رو جا بزاری و بری .. این عوضی همیشه بیخ گوشتِ.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

و البته نمیزارن بخوابیم.

دوتا ساعت تووی اتاق هست. یکی‌شون میگه تیککهه اون یکی تا این حرفش تموم می‌شه میگه تاککهه. خوبه تووی حرف هم نمی‌پرن. یاد بگیریم.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

درد دوری.

کتاب که قرض میگیرید، پس بدید. با توئم. سوکورو تازاکی بی‌رنگم رو بیار.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

دیگه وقتش بود به روت بیارم.

اشیاء می‌تونن ما رو به زمان و مکانی تووی گذشته وصل کنن که فکر کنیم اون لحظه هنوز ادامه داره .. توهمی ایجاد میکنن که بتونی اون حس خوب و آرامش رو تووی خودت نگه داری تا بتونی مبارزه کنی. ببخشید تووی ذوقت می‌زنم ولی اون روز گذشته و برنمی‌گرده و حتی تو الان اون آدمی نیستی که قبلا بوده. انقدر رقت انگیز الکی تلاش نکن. به جاش سعی کن اون حس خوب رو تووی روزای بعدیت بسازی. خودت خیلی خوب می‌دونی چجوری. خیلی ها نمی‌دونن.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

چه می‌دونم اصن.

شایدم دلت میخواست زندگیت به کل عوض شه، اگه بخوای زندگیت به کل عوض شه. باید خودت عوض شی. پس عوض شدی. باید لباس پوشیدنت عوض شه. کت جدیدت بهت نمیاد. باید ادمهایی که باهاشون ارتباط داری عوض شن. دختره موقع حرف زدن زیاد زُل میزنه. باید محل زندگیت عوض شه. راستی خوش میگذره؟ باید کسی که دوستت داره عوض شه .. این یکی ربط نداشت؟ پس چرا من انقدر عوض شدم؟
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

امیدوارم حالا حالاها نبینمت.

چنددرصد ممکنه حس ششمون در مورد اینکه کسی بهمون علاقه داره، اشتباه نکنه؟ از اونجایی که لیست بلندبالای من، یک نفره و حدسم درست بوده در مورد حسش به خودم .. همش دارم رفتارهات رو باهاش مقایسه میکنم. ولی راستش رو بخوای زیاد نمی بینمت که بتونم قضاوت کنم. ببینمت هم نگاهت نمی کنم. نگاهت کنم هم با اخمه. با اخم هم باشه تو شوکه میشی. شوکه بشی فکر میکنی. فکر کنی یاد من میفتی. (اینجا من خوشحالم) یاد من بیفتی مسخره ت میاد بهم فکر کردی. مسخره ت بیاد بهم فکر کنی دیگه فکر نمیکنی. دیگه شوکه نمیشی. دیگه نگاهم نمیکنی. جواب پیام هام رو مثل مال بقیه میدی، هرچقدر هم بگم نگار از چتش با تو اسکرین بفرسته و کلمه ها رو مقایسه کنم؛ فوقش جای "ممنون" گفتی "مرسی". اگه بهم گفته باشی مرسی با خودم میگم صمیمی تره .. اگر بگی ممنون میگم چقدر با احترام رفتار میکنه. بگذریم .. چکار کنم نفهمی؟

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان