تجربه مان ماله خودمان !

ــ تابستان خود را چگونه گذراندید؟
+ به راحتی :|

پ.ن: فعلا از فاز عاشقانه بیرون بیاییم :)
پ.ن2: فعل جمع را بکار برده ام، فکر نکنید درباره دو نفر می گویم!! از ابتدایی که گفتم "خانوم ما بگیم؟" .. عادتم شد که وقتی می خواهم روزمرگی هایم را بگویم و ادبی (نه به آن معنا) باشد .. از فعل جمع استفاده می کنم :)

پ.ن3: جانِ وبلاگهاتون :| این عددهایی رو که وقتی میخوای نظر بدی باید وارد کنی رو، بردارید :| وقتی مثلا می نویسم 9 .. یک لیست بلند بالا زیر کادرش باز میشه از عددهایی که قبلش وارد کردم :|

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

یکم .. متفاوت

تا حالا از این پستها نگذاشته بودم! یک سری حرف خودمونی .. در ادامه مطلب .. به دور از هرگونه چاخان کردن :)



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

گلی که چال لپ دارد

دانه های وجودت، توهم زا نیست! بلکه واقعیت ها را توی یک بقچه می پیچاند و به دستم می دهد .. هروقت ناامید می شوم، با دست لطیفت به پهلویم سیخونک میزنی تا به خودم بیایم و آن شب که در برکه زیبایی هایت به خواب رفتی، در گوشم زمزمه کردی خودم را دست کم نگیرم .. دیروز به کاکتوس می گفتم که این گل می تواند تا جلوی صورت یارش بپیچد وتوی چشم هایش زل بزند .. و زمزمه کند دوستش دارد .. خوش بحال یارت! .. گلها احساس دارند .. قلب دارند .. منطق دارند .. تو نیز درست پشت دانه هایت، خانومی و محجوبیتت را پنهان کرده ای .. گاهی از عصبانیت یا شرم سرخ می شوی و رفته رفته به بنفش می رسی .. گاهی از زور احساسات، همرنگ آسمان می شوی و می باری .. گلِ من .. دوست من .. نیلوفر! .. علم غلط گفته! دانه هایت توهم زا نیست! دانه های مهربانی ات ، آرامش زاست .. تو معرکه ای .. نیلوفری را دیده ای که در مرداب بروید ، به این زیبایی شود و تازه .. لپش هم چال بی افتد؟!



پ.ن: تقدیم به دوست عزیزم .. نیلوفر که حرفهایش مسکنی ست برای دردهایم .. حتی موثر تر از قرصهای کدئین!



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

گلهای گریان ..


پ.ن: سنجاق به گلها قهر کرده اند!

پ.ن2: بیشتر نوشته هایم چیزهایی ست که از اطرافم بمن القا می شود اما این نوشته .. به گریه انداخت مرا ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

مرده خورش فسنجونی :)

وقت ناهار، مادرم پیش خودش فکر می کند که آیا ادویه ها را جابجا ریخته یا نه و حواسش جمع است که کسی به سیب زمینی سرخ کرده ها دست نزند .. پدرم خیره به تلویزیون است و توی دلش فحش می دهد و لعنت می کند باعث و بانی این جنگ هارا .. و سعی می کند بی آنکه نگاهی به آشپزخانه بی اندازد، غذای ظهر را تشخیص دهد .. خواهرم چسبیده به دیوار اتاقمان که مبادا لحظه ای گوشی اش از شارژر خارج شود و من .. درحالیکه ظرف ها را آب می کشم .. به تو فکر می کنم .. بابا داخل آشپزخانه شد و با خنده گفت "دیدی گفتم فسنجون داریم!" و کسی لبخند نزد .. ولی من خندیدم و به او آفرین گفتم .. خورش روی برنجم می ریزم و به تو فکر می کنم .. لابلای برنج های دانه بلند گم شده ای!


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

من چمه .. تو چته؟!

چن تا حس با هم دارم:

1. دلتنگی واسه شمعدونی
2. عصبانیت بخاطر سگ آقای پتیبل
3. خنده و ناراحتی واسه کاکتوس کوچولو
4. سر در گمی و پرسیدن اینکه "چیکار کنم؟"
5. بی حوصلگی ناشی از بیکاری
6. عصبی بودن بخاطر تایپ نکردن ادامه داستان
7. دلم خرید میخواد
8. دلم خیابون رفتن میخواد
9. دلم دور دور میخواد
10. دلم آدم میخواد
11. دلم گه خورد ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

خدا ..

 خدای من .. زنیه مَرد تر از هر مَرد با دامنی که هزار دختر رویش گریه کرده اند ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

پوووووف

غم انگیز، مثل خانه ای که همیشه در آن فقط یک مهتابی روشن است ..


...



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

عنوان .. نمی خواهد

سر در گم مثل مادر فقیری که بچه اش در خون غرق شده و صدای گاز دادن ماشین .. و میوه های له شده ای که برای اولین بار خراب نیستند ..


پ.ن: نمی دونم دعا کنید رو چجوری بنویسم که خیلی خونده بشه!

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

عنوان ندارد ..

تنها .. مثل گنجشکی که روی سیم لخت یه چراغ برق نشسته و خشکیده ..



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان